۱۹/۰۶/۱۳۹۱
سلام دوستاي گلم
دوستای گلم سلام . بعد از 8 ماه دوری از شما بخاطر فیلتر وبلاگم و البته بیشتر بخاطر کنکور ارشدم دوباره اومدم . فقط میتونم بگم معذرت میخوام بابت دیرکردم.
نظر خواهی این پست غیرفعال است.
۱۹/۰۶/۱۳۹۱
سلام دوستاي گلم
دوستای گلم سلام . بعد از 8 ماه دوری از شما بخاطر فیلتر وبلاگم و البته بیشتر بخاطر کنکور ارشدم دوباره اومدم . فقط میتونم بگم معذرت میخوام بابت دیرکردم.
نظر خواهی این پست غیرفعال است.
روزی برخواهی گشت
و من، صدای نفسهایت را خواهم شناخت
و صدای قدم هایت
و صدای نگاهت
و صدای قلبت
اولین جمله ات چقد تکراریست
سالهاست این صحنه را در خاطرم مرور می کنم
می گویی: "می دانم، دیر آمده ام"
سکوت می کنم
اما . . .
تو نمیدانی که،
دل من هنوز هم برایت تنگ می شود . . .
یادگاری از بهزاد
1- بی اعتنایی (قصور) سرمایه گذاران نهادی و کیفیت حسابرسی با توجه به نقش تعدیلی سن شرکت دانلود
2- آیا تنوع جنسیتی مدیران اجرایی موجب محافظه کاری حسابداری در جوامع سنتی می شود؟ دانلود
3- دانش حسابداری مدیریت، اختیارات مدیریتی محدود و استفاده از حسابداری مدیریت دانلود
کبوتر با کبوتر باز تنهاست!
كنون بر ديده اش طرحي ز درياست
كبوتر در دلش اندوه دارد
به سينه دردها چون كوه دارد :)
پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید :
خانم !
تو رو خدا یه شاخه گل بخرید.
زن در حالی که گل را از دستش میگرفت
نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد , چه کفش های قشنگی دارید !
زن لبخندی زد و گفت:برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !
... تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم…
یادگاری از بهزاد
کنارم
چپ ، یا راست ، فرقی نمی کند دیگر
هر کجا که تو راحتی
جای خالیت را در آغوش میکشم
و
به شب می گویم
هیس
اینجا دلی شکسته هست . . .
son of man مَن . امروز هم نیامدی ..! :((
یادگاری از بهزاد
Son of man عزیزم:
تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!
وقتی میفهم که تو را رنجانده ام چیزی در دلم فرو میریزد...
چیزی شبیه غرور!
Son of man عزیزم لطفا گاهی بگذار دوستت بدارم ... .
بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ...
نمیگذارم ...
نمیخواهم ...!
Son of man مَن!
همین که هستی دوستت دارم ...
حتی سایه ات را که هَرگِز به آن نمیرسم ...!
Son of man عزیزم :
بیا و ببر مرا به آنجایی که عَهدها کرده ام با او
کسی نمی داند و کسی نمی خواند نوشته هایم را
ولی
او میفهمد...!
:`(
یادگاری از بهزاد
یادگاری از بهزاد
گریه نکن پدر ...
همین " نان حلال " که در دست داری ...
می ارزد به تمام سفره های رنگین حرامی که بعضی ها دارند ...
این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد ...
که تو داری پدرم ...
دستت را میبوسم که نان حلال بر سر سفره ی با برکتت دیدم ...
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند میكنند و سر هم داد میكشند؟
شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر كدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یكدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت میكنند.
چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلبهاشان بسیار كم است.
استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟
آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میكنند و عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بینیاز میشوند و فقط به یكدیگر نگاه میكنند!
این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد...
یادگاری از بهزاد
با یه خبر خوب البته برای خودم و شاید برای شما اومدم.
روزهای فراق از دانشگاه که یه 6 ماهی میشه به پایان رسید و بلاخره امروز جواب کنکور ارشدم اومد و تونستم ارشد قبول بشم . . .
باید بگم شکــ ـر و البته سلام دانشگــاه .
امروز روز خوبی برام بوده . امیدوارم روز خوبی برای شماهم بوده باشه :)
یادگاری از بهزاد