سرانجام دست نوشته‌های حسین گل‌گلاب، سراینده سرود «ای ایران» منتشر شد. کتاب «تاریخ معماری از هخامنشیان» ترجمه‌ای درباره ویژگی‌های سازه‌های ساختمانی بخش شمالی ساتراپی ایران است. این اثر با ویرایش و مقدمه هومن ظریف رضاییان از سوی نشر اندیشه عصر منتشر شده است. نخستین کتاب هومن ظریف، «مرزپرگهر» دربرگیرنده گفتارهایی درباره ای ایران بود که سال ۱۳۹۵ همراه با آلبوم عکس‌های کلنل، خالقی و مصورالملک و... منتشر شد و این اثر پنجمین کتاب اوست که زیر نظر دکتر هما گل‌گلاب به چاپ رسیده است. دکتر حسین گل گلاب، در تلاشی که در نیمه راه به خاطر بیماری به پایان نرسید، سعی داشت پژوهش‌های مکتوب آسیای میانه را به زبان فارسی برگرداند تا نشان دهد، اگرچه قلمرو سیاسی و جغرافیایی ساتراپ های هخامنشی، به خاطر جبر زمان، کم شده است اما همانگونه که نوروز در بسیاری از مناطق جشن گرفته می شود، عناصر زیادی از معماری هخامنشیان از دیرباز تاکنون در همه سازه های این مناطق دیده می شود. در بخشی از دیباچه کتاب تاریخ معماری از هخامنشیان آمده است: بسیاری معتقد هستند که معماری هخامنشیان به دست آوردهای ایرانیان هخامنشی در ساخت شهرهای (تخت جمشید، شوش، هگمتانه)، معابد برای عبادت و گردهمایی‌های اجتماعی (مانند معابد زرتشتی) و آرامگاه پادشاهان گذشته (مانند آرامگاه کوروش) اشاره دارد و از ویژگی‌های بنیادین این معماری، ترکیب آن با عناصر مادها، آشوری، یونانی و آسیایی اشاره‌ می کنند که این نظر به خاطر تساهل قلمرو ساتراپی‌های هخامنشیان، می تواند به درستی تعریف معماری هخامنشیان را در بر نگیرد. حسین گل‌گلاب (زاده ۱۲۷۶ درگذشته ۱۳۶۳) گیاه‌شناس، ادیب، نویسنده، شاعر، مترجم، استاد دانشگاه، نوازنده، موسیقی‌دان، عکاس و هنرمند ایرانی بود. او به زبان‌های فرانسه، انگلیسی، روسی، عربی و لاتین تسلط داشت و در زمینه معادل‌یابی برای واژه‌های علمی از متخصصان فرهنگستان ایران بود. سروده‌های مشهور «ای ایران» و «آذرآبادگان» از جمله کارهای اوست. بنا بر روایتی پس از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس و آمریکا در سال ۱۳۲۳، یک روز زمانی که گل‌گلاب از خیابان هدایت رد می‌شده‌است، متوجه حرکات دور از نزاکت بعضی از سربازان خارجی با مردم می‌شود. به انجمن موسیقی ملی در خیابان هدایت (محله ولی‌آباد) می‌رود و با ناراحتی این جریان را برای روح‌الله خالقی تعریف می‌کند. خالقی بسیار متأثر می‌شود. این موضوع انگیزه‌ای می‌شود تا خالقی آهنگی بسازد و گل‌گلاب شعرش را بنویسد. حاصل این همکاری سرود «ای ایران» است که نخستین اجرای آن، در ۲۷ مهرماه ۱۳۲۳ در نخستین کنسرت ارکستر انجمن موسیقی ملی در سالن سینما تهران، در خیابان استانبول برای دو شب متوالی برگزار شد. آثار حسین گل‌گلاب به دو گروه اصلی علمی و هنری تقسیم می‌شوند. آثار علمی شامل زیرگروه‌هایی نظیر شیمی، فیزیک، جغرافیای طبیعی، فیزیولوژی گیاهی و حیوانی‌ست. آثار هنری نیز شامل موسیقی، شعر، تئاتر و اپراست. او بیش از پنجاه قطعه نمایش کلاسیک برای هنرستان هنرپیشگی نوشت که برخی از این نمایشنامه‌ها در مجلات به چاپ رسید. گفتنی است، هومن ظریف پیشتر دو مستند «مرزپرگهر» و «گل‌گلاب به روایت هما» را درباره دکتر حسین گل‌گلاب ساخته است.

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ و ساعت 0:32 |

کتاب « وفای عهد» وفیلم مستند پروفسور محمد وفایی پدر استومی ایران آماده شد

کتاب « وفای عهد» یادداشت های روزانه دکتر محمد وفایی، پدر استومی ایران و بنیانگذارانجمن خیریه استومی ایران به قلم هومن ظریف، همراه با فیلم مستند 57 دقیقه ای به کارگردانی همین نویسنده از دکتر وفایی اردیبهشت ماه امسال آماده عرضه شده است.

«سالها گذشته است. دهه نهم زندگی ام، تصویری از زندان به واسطه اخبار ناخودآگاه، در ذهنم شکل می‌گیرد خودم را در برابر در بزرگ زندان می‌بینم. انگار تخیل من را به روبروی دیوارهای بلند این مکان کشانده است. گهگاه فکر می‌کنم که زندان جای رندان بوده است. همه رندان عالم در زندان روزگار، زندان و جبر بشری، اسیر بوده‌اند. دهه نهم زندگی‌ام هستم. هنوز هم کودکم هنوز هم ساده‌ام به همان سادگی بچه‌ای روی درخت باغی در قزوین. روبروی دیوار بلند زندان ایستاده‌‌ام بیرون زندان ایستاده‌ام اما هنوز آزاد نیستم! از دور صدایی می‌‌آید نام من را با آب و تاب می‌خواند».

این بخشی از کتاب وفای عهد زندگینامه پروفسور محمد وفایی است. کسی که هم کلاس درس حسن حاج سید جوادی را در ابتدای دهه بیست در قزوین درک کرده است و نیز هم محله ای و مشوق محمدعلی رجایی دومین نخست‌وزیر و دومین رئیس‌جمهور ایران برای پیوستن به انجمن اسلامی شهر قزوین بود. تپه ماهورهای زندگی این انسان میهن دوست کم نیست چرا که او یکی از دانشجویان کلاس درس استاد حسین گل گلاب، شاعر، حقوقدان، گیاه شناس و موسیقیدان و مترجم و عکاس و عضو پیوسته فرهنسگتان اول و دوم و دوره پیشا فرهنگستان نیز بود که بیشتر نام حسین گل گلاب به عنوان سراینده سرود ای ایران در زمان اشغال ایران توسط روسیه شوروی، امریکا و انگلیس شهرت دارد. دکتر وفایی با وساطت پروفسور عدل پدر جراحی نوین ایران، درجریان محاکمه افسران توده ای در ابتدای دهه سی، مشمول عفو پهلوی دوم شد.

آنگونه که مشخص است، دکتر محمد وفایی، که در سال 1308 در شهر قزوین به دنیا آمده و تحصیلات ابتدایی و متوسط خود را در همین شهر به پایان رسانده است به خاطر اشغال قزوین توسط نیروهای ارتش روسیه شوروی، از کودکی تمایلات وطن پرستانه قوی را حس کرده است وبر این اساس او بعد از سپری کردن دوره تخصصی پزشکی در دانشگاه تهران و خارج از ایران، به عنوان استادیار و دانشیار بیمارستان سینا سالها مشغول فعالیت بود.

در سال 1348 به خاطر نگارش کتاب «کارهای عملی جراحی های کوچک» با همکاری دکتر دارا عزیزی، جایزه نقدی خود را صرف فراگرفتن تخصص کولون و رکتوم در بیمارستان سنت مارکز، وابسته به دانشگاه لندن کرد وبر این اساس پایه گذار رشته بیماری و جراحی های کولون و رکتوم و پدر این علم در دانشگاه های ایران شناخته شد. وی در سال 62 بازنشسته دانشگاه تهران شد و برای ادامه فعالیت های تخصصی، در سال 63 به دانشگاه بیرمنگهام انگلیس (جنرال هاسپیتال) رفت و این روزها همچنان درمطب و بیمارستان های تخصصی مشغول درمان بیماران استومی است.

کتاب « وفای عهد» یادداشت های روزانه اوست که با نمایش‌پردازی یا دراماتورژی هومن ظریف، همراه فیلم مستند 57 دقیقه ای از دکتر وفایی اردیبهشت ماه امسال آماده عرضه شده است. کتاب « وفای عهد»، پس از کتاب های مرز پر گهر ( درباره استاد حسین گل گلاب سراینده سرود ای ایران)، یمینی شریف آنچه بود آنچه هست( درباره کار و زندگی عباس یمینی شریف)، گل گفتگو ( مصاحبه های هومن ظریف با هنرمندان موسیقی)، خاطرات ساکن خیابان آمل( نمایش‌پردازی یا دراماتورژی خاطرات ناصر جبلی) و ویرایش کتاب تاریخ معماری از هخامنشیان با ترجمه حسین گل گلاب، ششمین کتاب تاریخی هومن ظریف محسوب می شود که توسط نشر اندیشه عصر در دسترس پژوهشگران میهن دوست قرار داده شده است.

فیلم های «مرز پرگهر» و «گل گلاب به روایت هما»، «فرخی یزدی، «یمینی شریف»، «شهیدی عود آواز»( درباره عبدالوهاب شهیدی)، « درجستجوی زمان از دست رفته»، « ر.اعتمادی به روایت ر.اعتمادی»( درباره سردبیر مجله جوانان امروز و نویسنده رمان های عاشقانه)، « روشنای خورشید» (درباره فرهنگ زرتشتی و زندگی موبد دکتر اردشیر خورشیدیان)، «پیرنیا باغبان گلها»( درباره بنیانگزار برنامه پنجگانه گلها)، « آقا بیژن» ( درباره نخستین گوینده تاریخچه رادیو در ایران و دنیا)،« بانوی آبان»( درباره شاعر آوانگارد و نخستین مترجم زن قرآن دکتر طاهره صفارزاده )، بارقه های باستانی ( در دو نسخه سوگ وسور) و کجا جویمت؟( هرسه درباره دکتر باستانی پاریزی)، مستند« ویلن قجر» ( با تهیه کنندگی پهلوان رسول خادم) ، مستند « یک روز با هوشمند وزیری» و مجموعه برنامه های مستند هفتگی «گلهای ظریف» برخی ازدیگر کارهای مستند هومن ظریف در مقام تهیه کننده و کارگردان است.

عوامل فیلم وفای عهد از این قرارند: دستیار و پژوهشگر علمی: دکتر مجید جبلی. گفتگو با دکتر عدل: دکتر پیروز فخرایی. نویسنده گفتار متن: هومن ظریف. گویندگان: نجلا امیدی و هومن ظریف. تصویربرداران: رضا تقی زاده، بهنام تقی لو و محمد شریفی، صدا گذار و تدوین: هومن ظریف. ایده تیتراژ پایانی: ناصر جبلی. پوستر و جلد کتاب: نجلا امیدی. نوازنده کلارینت و تار: دکتر مجید وفایی.

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ و ساعت 0:31 |

برای مشاهده برنامه شماره یک گلهای ظریف کلیک کنید

گلهای ظریف مجله علمی فرهنگی هنری است که پخش آن از تابستان 1401 از شبکه خاطره به مدت حدودا نیم ساعت آغاز شده است.

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در جمعه نوزدهم اسفند ۱۴۰۱ و ساعت 23:21 |

لب دوخته شدن فرخی یزدی در عهد قاجار بود
جوابیه
🍎روزنامه کیهان مورخه نهم بهمن در صفحه هفت خود در مطلبی با عنوان اشاره فرخی یزدی به تحریف تاریخ به نفع رضا شاه، دو تحریف آشکار از زندگی فرخی یزدی را به چاپ رسانده است.
نخست اینکه لب دوختگی فرخی یزدی را به پهلوی اول نسبت داده اند که بر اساس سن و سال و محل اقامت فرخی، اولا در مقطع سنی فرخی یزدی در زمان لب دوخته شدن، رضاشاه حتی سردار سپه هم نبود!
و فرخی یزدی جوان در یزد اقامت داشت و مقام کشوری حکومت محمد علی قاجار، سردار اسعد بختیاری بود.
دوم اینکه در مطلب روزنامه کیهان تلویحا به کمونیست بودن فرخی آزاده اشاره شده است درصورتیکه او در زندان قصر توسط ۵۳ نفر بایکوت شده بود و پیشتر از ترس استالین از شوروی به دانمارک و آلمان فرار کرده بود.
سپاسگزارم
هومن ظریف رضاییان
تهیه کننده و سرمایه گذار مستند بلند فرخی یزدی

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در سه شنبه یازدهم بهمن ۱۴۰۱ و ساعت 11:23 |

مستند پیرنیا باغبان گلها را امروز یکشنبه از شبکه خاطره ببینید. علاوه بر این مستند برنامه گلهای ظریف شماره یازده را نیز می توانید از این شبکه مشاهده کنید.

این مستند زندگی‌نامه داوود پیرنیا و دلایل موفقیت برنامه گل‌های رادیو و بیان جایگاه خاندان پیرنیا در سیاست داخلی و نقش فرهنگی آنها را بررسی می‌کند و علاوه بر آن چگونگی ساخت برنامه کودک رادیو که ۹سال از رادیو ایران پخش می شد را نیز توضیح داده است.

بنابر پژوهش های تطبیقی،در دهه پنجاه میلادی (سی خورشیدی) زمانی که شبکه های سی بی اس و بی بی سی در رقابت با تلویزیون های خانگی، شنوندگان خود را از دست می دادند، «داود پیرنیا»، برنامه روزانه رادیو کودک را تاسیس کرد. پسر او –بیژن- نخستین گوینده خردسال برنامه کودک رادیو در دنیا است.

محمد عرفان رفیعی و هومن ظریف ،پژوهشگران این مستند هستند.

شاهرخ نادری(صدابردار و بنیانگذار رادیو دریا و دوست پیرنیا)،‌حسین خواجه امیری (ایرج)، اکبر گلپایگانی(گلپا) ، حسن ناهید(نوازنده ساز نی)،دکتر منوچهر‌معین افشار( همکار داود پیرنیا و مدیر نخستین برنامه کودک رادیو در ایران)،بیژن پیرنیا(نخستین گوینده رادیو کودک دهه ۳۰ و پسر کوچک داوود پیرنیا)، امین الله رشیدی،عبدالوهاب شهیدی(بازیگر،خواننده و نوازنده عود)، خانم جین لویسن(مدیر سایت گلها)، فضل‌الله توکل (نوازنده سنتور،ترانه سرا و آهنگساز) ،آقای ر.اعتمادی(روزنامه نگار و نویسنده رمان)،فرهاد فخرالدینی،توراندخت مقومی؛همسر عباس یمینی شریف(شاعر و نویسنده خردسالان و کودکان)،علیرضا پورامید(شاعرو موسیقیدان) و‌علیرضا میرعلینقی(پژوهشگرموسیقی)، منصور نریمان(نوازنده عود ) و گیتی وزیری تبار (نوازنده کمانچه )، محمد ظریف(نوازنده فلوت و ویلن) و علی رهبری(آهنگساز و رهبر ارکستر) و سیما بینا (پژوهشگر و خواننده موسیقی محلی)،در این فیلم حضور دارند.

عوامل مستند پیرنیا، باغبان گلها؛ سرمایه گزار، تهیه کننده و ‌کارگردان؛ هومن ظریف، تدوین:امیرهادی ملک اسماعیلی، تصویربرداران: اسماعیل جعفری،هومن ظریف،حمید میرحسینی،بابک داداش زاده و سجاد تبریزی. گویندگان متن:سیما رستگاران و استاد مزدا شاهانی موسیقیدان و صداپیشه.

هومن ظریف،تاکنون،دو فیلم «مرزپرگهر» و «گل گلاب به روایت هما» ،درباره حسین گل گلاب،عضو فرهنگستان اول و دوم زبان و ادب فارسی و مستند یمینی شریف، فرخی یزدی ،آقا بیژن، یک روز با هوشمند وزیری، درجستجوی زمان از دست رفته، باعالیجناب عشق؛ر.اعتمادی و میلاد کیایی را به تصویر کشیده است.

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در یکشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۱ و ساعت 3:54 |

خاطرات پدر حمید جبلی منتشر شد

برای سفارش کتاب های هومن ظریف با شماره

09125162805 تماس بگیرید.


خاطرات ناصر جبلی، پدر بازیگر نام آشنای سینمای ایران، با عنوان « خاطرات ساکن خیابان آمل» با ویرایش و دراماتورژی هومن ظریف، توسط نشراندیشه عصر منتشر شد.
هومن ظریف، روزنامه نگار، نویسنده و مستندساز در دیباچه این کتاب آورده است: «بیش از پانزده سال پیش، سال 1387 ، که در نظر داشتم مستندی از استاد فقید دکتر حسین گل گلاب تهیه کنم، به دنبال آشنایان استاد می گشتم تا اینکه در فیلم های ویدیویی بتامکس آرشیو دکتر هما گل گلاب، متوجه فیلم مراسم نخستین سالگرد دکتر حسین گل گلاب شدم. مجری مراسم هم خود شعر می خواند و هم از حضار دعوت می کرد تا در سخنانی درباره شخصیت علمی و فرهنگی دکتر گل گلاب، نکاتی را بیان کنند. از دکتر هما گل گلاب جویای رد پایی از این مجری مراسم شدم که ایشان گفتند این فرد، جناب ناصر جبلی همسایه ما در خیابان آمل بودند.
این شد که نخستین فردی که جلوی دوربینم قرار گرفت، ناصر جبلی بود.
ناصر جبلی از بیش از هفتاد سال پیش کار مطبوعاتی دارد و مقالات زیادی چاپ کرده است و علاوه بر گزارش های اجتماعی، سردبیر روزنامه های بهار و آذربایجان را بر عهده داشت. علاوه بر سرپرستی روزنامه اقتصادی شهر و روزنامه های کایر و شایسته، او همچنان در کانون صنفی بازنشستگان ایران مشغول فعالیت است در مدت 43 سال اخیر رئیس کتابخانه کانون است.
با اینکه 94 سال عمر دارند باز هم در کتابخانه اش، خودکار را از دست زمین نمی گذارد.
ناصر جبلی تنها نویسنده و شاعر نیست، بلکه از پارچه و شیشه و خرده روزنامه وکاغذ پاره های روزنامه ها هم مجسمه هایی ساخته است که بخشی از آن در کتابخانه کانون صنفی بازنشستگان و برخی در محل زندگی است.
جالب تر اینکه ناصر جبلی تاکنون در 20 فیلم سینمایی علاوه بر مستند مرز پرگهر نگارنده حضور داشته است. بازی او در 12 سالگی در نقش یوسف پیامبر، پر از اتفاقات فکاهه و تاریخی گرانقدری است که در متن کتاب به تفصیل بیان شده است.»


یکی از مهمترین بخش های کتاب، درباره ابداع نخستین گیرنده رادیوی لامپی توسط تقی ارانی و حسین گل گلاب در سال 1316 خورشیدی است که بنا برگفته های ناصر جبلی، بخش فارسی رادیو بی بی سی، برنامه های تخریبی علیه رضا شاه را پخش می کرد.
هومن ظریف علاوه بر کتاب مرز پرگهر ( درباره دکتر حسین گل گلاب سراینده سرود ای ایران)، کتاب یمینی شریف ( نقد اشعار و رمان های عباس یمینی شریف)، مجموعه گفتگوهای خود با اهالی موسیقی را با عنوان گل گفتگو را نیز به چاپ رسانده است و کتاب تاریخ معماری از هخامنشیان با ترجمه دکتر حسین گل گلاب و کتاب وفای عهد( زندگینامه دکتر محمد وفایی موسس انجمن استومی ) را آماده چاپ دارد.

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در یکشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۱ و ساعت 3:46 |

خاطرات پدر حمید جبلی منتشر شد

برای سفارش کتاب های هومن ظریف با شماره

09125162805 تماس بگیرید.


خاطرات ناصر جبلی، پدر بازیگر نام آشنای سینمای ایران، با عنوان « خاطرات ساکن خیابان آمل» با ویرایش و دراماتورژی هومن ظریف، توسط نشراندیشه عصر منتشر شد.
هومن ظریف، روزنامه نگار، نویسنده و مستندساز در دیباچه این کتاب آورده است: «بیش از پانزده سال پیش، سال 1387 ، که در نظر داشتم مستندی از استاد فقید دکتر حسین گل گلاب تهیه کنم، به دنبال آشنایان استاد می گشتم تا اینکه در فیلم های ویدیویی بتامکس آرشیو دکتر هما گل گلاب، متوجه فیلم مراسم نخستین سالگرد دکتر حسین گل گلاب شدم. مجری مراسم هم خود شعر می خواند و هم از حضار دعوت می کرد تا در سخنانی درباره شخصیت علمی و فرهنگی دکتر گل گلاب، نکاتی را بیان کنند. از دکتر هما گل گلاب جویای رد پایی از این مجری مراسم شدم که ایشان گفتند این فرد، جناب ناصر جبلی همسایه ما در خیابان آمل بودند.
این شد که نخستین فردی که جلوی دوربینم قرار گرفت، ناصر جبلی بود.
ناصر جبلی از بیش از هفتاد سال پیش کار مطبوعاتی دارد و مقالات زیادی چاپ کرده است و علاوه بر گزارش های اجتماعی، سردبیر روزنامه های بهار و آذربایجان را بر عهده داشت. علاوه بر سرپرستی روزنامه اقتصادی شهر و روزنامه های کایر و شایسته، او همچنان در کانون صنفی بازنشستگان ایران مشغول فعالیت است در مدت 43 سال اخیر رئیس کتابخانه کانون است.
با اینکه 94 سال عمر دارند باز هم در کتابخانه اش، خودکار را از دست زمین نمی گذارد.
ناصر جبلی تنها نویسنده و شاعر نیست، بلکه از پارچه و شیشه و خرده روزنامه وکاغذ پاره های روزنامه ها هم مجسمه هایی ساخته است که بخشی از آن در کتابخانه کانون صنفی بازنشستگان و برخی در محل زندگی است.
جالب تر اینکه ناصر جبلی تاکنون در 20 فیلم سینمایی علاوه بر مستند مرز پرگهر نگارنده حضور داشته است. بازی او در 12 سالگی در نقش یوسف پیامبر، پر از اتفاقات فکاهه و تاریخی گرانقدری است که در متن کتاب به تفصیل بیان شده است.»
یکی از مهمترین بخش های کتاب، درباره ابداع نخستین گیرنده رادیوی لامپی توسط تقی ارانی و حسین گل گلاب در سال 1316 خورشیدی است که بنا برگفته های ناصر جبلی، بخش فارسی رادیو بی بی سی، برنامه های تخریبی علیه رضا شاه را پخش می کرد.
هومن ظریف علاوه بر کتاب مرز پرگهر ( درباره دکتر حسین گل گلاب سراینده سرود ای ایران)، کتاب یمینی شریف ( نقد اشعار و رمان های عباس یمینی شریف)، مجموعه گفتگوهای خود با اهالی موسیقی را با عنوان گل گفتگو را نیز به چاپ رسانده است و کتاب تاریخ معماری از هخامنشیان با ترجمه دکتر حسین گل گلاب و کتاب وفای عهد( زندگینامه دکتر محمد وفایی موسس انجمن استومی ) را آماده چاپ دارد.

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در یکشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۱ و ساعت 3:43 |

آقای شجریان، ای ایران هم سرود بود، چرا نخواندید؟!

کتاب گل گفتگو منتشر شد

برای تهیه کتاب به شماره 09125162805 زنگ بزنید!

مجموعه مصاحبه های هومن ظریف با اهالی موسیقی توسط نشر اندیشه عصر، با عنوان «گل گفتگو» منتشر شد. نویسنده در بخشی از دیباچه آورده است: آنچه می خوانید تلاش من در کسوت خبرنگاری بوده که در چهار گوشه مرز پرگهر، با فعالان موسیقی به گفتگو نشسته است. از ترکمن صحرا تا قشم و بوشهر و از بیرجند تا کردستان و آذربایجان.» هومن ظریف علاوه بر کتاب مرز پرگهر ( درباره دکتر حسین گل گلاب سراینده سرود ای ایران)، کتاب یمینی شریف ( نقد اشعار و رمان های عباس یمینی شریف)، کتاب خاطرات ساکن خیابان آمل؛ مجموعه داستان های زندگی ناصر جبلی پدر حمید جبلی بازیگر نام آشنای سینمای ایران و کتاب تاریخ معماری از هخامنشیان با ترجمه دکتر حسین گل گلاب و کتاب وفای عهد( زندگینامه دکتر محمد وفایی موسس انجمن اُستومی ) را آماده چاپ دارد. فخری ملک پور، همایون خرم، محمد رضا شجریان، مصطفی کمال پورتراب، محمد منتشری، رضا روحانی فرزند انوشیروان روحانی، مرتضی احمدی، سعید ثابت، عاشیق حسن اسکندری، دکتر محمد تکه، جلال ذوالفنون، خوزه فیلیسیانو، علیرضا گلبانگ، عبدالوهاب شهیدی، رامین صدیقی، عثمان محمد پرست، محمد رفیع اشتری، فریدون حافظی، شیر محمد اسپندار، عزیز شاهرخ و رضا ژاله از افرادی هستند که هومن ظریف طی پانزده سال با آنها گفتگو کرده است. در بخشی از کتاب که گفتگوهای چالشی نویسنده با محمد رضا شجریان است، آمده است: «- چرا آنقدر که مرغ سحر می خوانید، یک بار هم، سرود ای ایران را نخوانده اید؟ نگاهی به من کرد و انگار پاسخی مناسب را آماده می کند، گفت: این سرود حماسی است. در درونم تناقضی ایجاد شد، بگویم که پس آن همه سرود انقلابی، حماسه نبود؟ به خود نهیب زدم که با یک پرسش دیگر، صحبت را ادامه بدهم بهتر است. - نمی گویم مانند رشید وطن دوست، ای ایران را حماسی بخوانید، مانند بنان که آن را تغزلی و دراماتیک خوانده است، بخوانید. حرکت عجیبی را مشاهده کردم...» هومن ظریف، خبرنگار، روزنامه نگار و مستندساز است. فارغ التحصیل مهندسی کشاورزی ارومیه و دانشکده فردوسی مشهد و کارشناسی ارشد دانشکده ادبیات فارسی قم. او فعالیت مطبوعاتی خود را با نوشتن یادداشت‌های اجتماعی و سیاسی در روزنامه آفتاب یزد شروع کرد و تاکنون به عنوان خبرنگار، مترجم، دبیر بخش ادب و هنر و معاون سردبیر، با روزنامه‌های نسیم صبا، حُسبان( نخستین روزنامه گردشگری ایران )، همشهری محله، مجله درد، آفرینش،کارگزاران،خبرگزاری مهر همکاری کرده‌ است و در بخش هنری روزنامه اطلاعات و مجله اطلاعات هفتگی نیز فعالیت دارد. او نخستین مستند پژوهشی خود را با نام «مرز پرگهر» درباره فعالیت‌های ادبی و هنری دکترحسین گل گلاب، شاعر سرود «ای ایران» کارگردانی کرد. مستند دوم او «یمینی شریف، نغمه سرای کودکان» است که علاوه بر ایران در کتابخانه کنگره آمریکا و دانشگاه ارواین و دانشگاه دکتر جردن امریکا پخش شد. مستند «فرخی یزدی»، مستند پیرنیا، باغبان گلها درباره بنیانگزار نخستین برنامه کودک رادیویی ایران، مستند « گل گلاب به روایت هما »، « یک روز با هوشمند وزیری»، « آقا بیژن» ( درباره نخستین گوینده کودک رادیو در دنیا)، « کجات جویم؟» ( سفرنامه ای به زادگاه ابراهیم باستانی پاریزی)، « در جستجوی زمان از دست رفته» (درباره حوض روغن نیورکی هاراگوچی واقع در موزه هنرهای معاصر، مستند « ر.اعتمادی به روایت ر.اعتمادی » ( شرح حال رمان نویس و سردبیر مجله اطلاعات جوانان امروز)، مستند « روشنای خورشید» (درباره دکتر اردشیر خورشیدیان؛ رییس انجمن موبدان زرتشتی)، مستند « میلاد کیایی» درباره آهنگسازی و نوازندگی سنتور یک هنرمند و مستند « شهیدی، عود، آواز» درباره زندگی عبدالوهاب شهیدی، مستند بانوی آبان ( زندگینامه دکتر طاهره صفارزاده ) و مستند کوتاه بارقه باستانی ( درباره باستانی پاریزی) و مستند ویولن قجر( درباره خانواده سازنده ویولنی به نام رضا قجر)، از دیگر مستندهای اوست.

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در یکشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۱ و ساعت 3:35 |

در فرودگاه بین المللی تهران چه می گذرد؟

آیا این کاروان راهیان دور است؟

یا برخی امنیت را در دوری می بینند؟

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در جمعه ششم آبان ۱۴۰۱ و ساعت 13:21 |

قابل توجه یونسکو،وزارت میراث فرهنگی و شورای کتاب کودک:

@hoomanzarifre

https://www.instagram.com/p/B6SjklSpFw0/?igshid=1fmjkc7s9uiqt


«نخستین «کودک»گوینده «برنامه کودک» در دنیا» بیژن پیرنیا است
در مستند یمینی شریف و مستند پیرنیا باغبان گلها،و ویژه برنامه رادیویی هفتاد و چهارسالگی رادیو ایران،که با اجرای شاهرخ نادری و فریبرز گلبن،برگزار شد،بیژن پیرنیا،با تاکید اعلام می کند که او«نخستین گوینده برنامه کودک در دنیا» است.
قبول این واقعیت،با اینکه بیژن پیرنیا«آقا بیژن»،چندین بار روی آن تاکید داشت،سخت بود،اما متاسفانه با مرگ وی،و اعلام  نخستین گوینده کودک در ایران،کنجکاوی برای یافتن نخستین گوینده کودک در دنیا،واقعیت های غرورانگیزی از تاریخچه موسیقی آموزشی و برنامه هدفمند آموزشی در تاریخچه رادیو ایران آشکار شد.
می دانیم که نخستین ایستگاه منطقه ای رادیویی، پخش خود را در کالیفرنیا در سال ۱۹۰۹ آغاز کرد ولی در تاریخ دوم نوامبر ۱۹۲۰ -مطابق با ۱۲۸۹ خورشیدی -در پنسیلوانیا آمریکا رادیو به معنای فراگیر خود،کار خود را آغاز کرد.
 وبعد از سی سال  یعنی در سال ۱۳۱۹ نخستین فرستنده رادیویی به ایران آمد.
برنامه ای درباره کودک،نه برای کودک!
قدیمی ترین برنامه رادیویی ویژه کودک در انگلستان،برنامه‌ای به نام «ساعت بچه ها» شبکه سی بی اس،بود که  از سال ۱۹۲۶ مطابق با 1305 خورشیدی آغاز شد .
اما هنرپیشگان  این برنامه ویژه کودک و نوجوان، که در ساعت ۵ تا ۶ عصر پخش می شد، جوانان هنرمند و موزیسین با متوسط سن 20 ساله بودند که در واقع هیچکدام گویندگی برنامه را برعهده نداشتند. 
متوسط سن شنوندگان برنامه نیز بین ۵ تا ۱۵ ساله بود ،زیرا  بر اساس استاندارد مقطع سنی آموزشی در بریتانیا،افراد ۱۵ ساله هم کودک شناخته می‌شوند!
بنابراین، نمی‌توان این برنامه را برنامه ای مختص کودک و با گویندگی و حضور کودکان یعنی محدوده سنی خردسال و کودک دبستانی در نظر گرفت،درواقع «ساعت بچه ها» درباره کودک بود،نه برای کودک!
در سال ۱۹۴۵ میلادی یا ۱۳۲۳ خورشیدی در کالیفرنیا ،گوینده دوازده ساله ای به نام «چارلز کورالت»،از شبکه سی بی اس (CBS) به صورت هفتگی یعنی یکشنبه ها صبح، فقط بازی های ورزشی بیسبال ویژه کودکان و کنسرت های جز و کانتری نوجوانان را گزارش می کرد.
البته پیشتر از آن،در سال ۱۹۳۱ مطابق با ۱۳۱۰ خورشیدی «جورج آنسپرو» ۱۶ ساله، اخبار شبکه ان بی اس (NBS  )را می خواند،که این برنامه از جمعه ۱۸ ماه می ۱۹۳۴ شروع شده بود .

نخستین برنامه ویژه کودک با حضور مجری و خوانندگان کودک
«آندرو کرایسل» نویسنده کتاب «درک رادیو» معتقد است:« در سال‌های دهه ۳۰ خورشیدی شبکه بی‌بی‌سی شنوندگان ش را به خاطر گسترش برنامه تلویزیون از ۹ میلیون نفر به ۳ میلیون نفر از دست داد و دلیل این کاهش شدید شنوندگان ، افت کیفیت برنامه‌ها بود .»
این در حالی است که در همین سال‌ها ،یعنی از سال 1334 خورشیدی،به مدت ۹ سال ممتد با مشاوره هدفمند حقوقدان یعنی دکتر منوچهر معین افشار و داوود پیرنیا، برنامه روزانه ای از شبکه ایران،طراحی و پخش می‌شد!
داريوش پيرنيا برادر «آقا بيژن» قبل از دكتر معين افشار و از ابتدا برنامه را می نوشت وآقا بيژن كه بسيار خجالتي هم بود، برنامه را تنها در استودیو، فقط با كمك آقاي «محنك» صدا بردار برنامه کودک، اجرا مي كرد. 
جالب اینجاست که به خاطر تنبیه های بدنی رایج در دهه ۳۰ خورشیدی که مثلاً درمدرسه ای در کرمان به قتل کودکی با ضربات زنجیر منجر شده بود، برنامه کودک در ماه های ابتدایی با سخنان «دادستان کل کشور» که تنبیه بدنی در مدارس را اعلام جرم کرد، آغاز شد.
مدت زمان این برنامه در ماه اول ۵ دقیقه و سپس به مدت ۱۵ دقیقه ادامه پیدا کرد.
زمان پخش این  برنامه هم،هوشمندانه معین شده بود زیرا  از ساعت 7و پانزده دقیقه تا 7و سی دقیقه صبح بود ،به این منظور که کودکان و خردسالان، در هنگام آماده شدن برای رفتن به مدارس،کمی با حقوق خود آشنا شوند .
آقا بیژن پیرنیا،که تنها مجری ده ساله رادیو کودک تاریخ رادیو دنیاست،روی این جمله در همه برنامه ها،تاکید داشت:«کودک شخصیت دارد.»
به گفته شاهدان و برنامه‌سازان وزارت آموزش و پرورش وقت، مدارس را با بخشنامه ای،مجبور کرده بود که  هنگام صف صبحگاهی دانش آموزان، «برنامه کودک رادیو ایران» از بلندگوی مدارس پخش شود.
 علاوه براین،در زمانه ای که تلویزیون باعث کاهش استقبال از رادیوهای منطقه ای دنیا شده بود، «داریوش پیرنیا»، فرزند «داوود پیرنیا»، پیش از پیوستن دکترمنوچهر معین افشار،به برنامه رادیو کودک، نویسندگی برنامه کودک را برعهده داشت.
  در واقع،نه تنها آقا بیژن پیرنیای 10 ساله،نخستین گوینده «کودک»برنامه کودک رادیو تهران بود،بلکه این برنامه نخستین برنامه کودک رادیودر دنیا به حساب می آید که خوانندگان و مجری آن،کودکان و خردسالان بودند و نویسندگان آن،به صورتی هدفمند،از تریبون کودک و خردسال،مشکلات تربیتی وحقوق کودک را با گفتار و موسیقی بیان می کردند. 
ترجمه و تدوین:هومن ظریف

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در یکشنبه یکم دی ۱۳۹۸ و ساعت 15:5 |

نامه و پیشنهاد تاریخی #رسول_خادم : 
معابر پایتخت را مزین به نام خالقان #سرود_ای_ایران کنید
☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️
جناب آقاي مهندس محسن هاشمي
رييس محترم شوراي اسلامي شهر تهران 
با سلام
احتراماً ، ضمن تشكر از جنابعالي و همكاران محترم، درخصوص نامگذاري برخي از معابر،  به نام هنرمندانِ محترم اين مرز و بوم،همانگونه كه مستحضريد،  حفظ و حمايت از «سرمايه هايِ اجتماعي» جامعه ايران، و توجه به «نمادهاي ملي» اين سرزمين، بویژه در شرايط اجتماعي و اقتصاديِ  موجودِ كشور، ميتواند ، در ايجاد «انسجام اجتماعي» و«همبستگي عمومي»، در ميانِ اقشار گوناگون  مردم ، و جلوگيري از «گسست اجتماعي»متاثر از تفاوتهای اقتصادی و فرهنگی جامعه،  موثر باشد. از اينرو،  نظر به جايگاه تاريخي و اجتماعیِ «سرود اي ايران، اي مرز پرگهر»، كه جزئی از آثار ملي ثبت شدهء كشور(با شماره 1395ثبت میراث ملی) بوده و مورد علاقه اقشار و اقوام مختلف مردم  ايران زمین  است، و از خاستگاه و شأن  تاريخي لازم ، در احترام به عزت و استقلال ايران نیز برخوردار است، پيشنهاد مي شود نسبت به نامگذاري معابري در شأن و واجد شرايط ، به نام دست اندرکارانِ خلقِ این اثر ملی، اعم از سراينده ی شعر ( زنده ياد حسين گل و گلاب)،آهنگساز( زنده ياد روح اله خالقي)، و خواننده(غلامحسين بنان)، از سوي اعضاء محترم شوراي اسلامي شهر تهران ،مطابق روند قانونی متعارف،  اقدامات شايسته صورت پذيرد.
بر این اساس، همچنین برای جانمایی بهینهء این نمادملی، پیشنهاد میشود، خاستگاه تاریخی سرود ای ایران،که به هنگام  تجاوز متفقین (انگلیس و روسیه شوروی و امریکا) به خاک سرزمین مان ایران میباشد، مورد توجه مضاعف کارشناسان محترم قرار گیرد ، تا از کارکرد میهنی این سرود ،نهایت بهره مندی عمومی حاصل آید. 
پر واضح است بارِ رواني و اجتماعيِ حاصل از چنين توجهاتي ، به نمادهايِ ملي مردمِ  اين سرزمين، در ايجادِ  روحيهء اميد ، و ارتقاء همدلي و صميميت عمومي ميان اقشار مختلف مردم، اثرگذاري هاي مثبتِ  خود را به همراه خواهد داشت.
با احترام
رسول خادم

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در جمعه هفدهم خرداد ۱۳۹۸ و ساعت 23:29 |
 

کوروش بدون #هژمونی
 
کوروش به روایت پری صابری،شیر بی یال و دمی است که تنها خاصیت آن،یادآوری چند مثل زبان فارسی است.
نخستین مثلی که به یاد می آوریم،با دیدن فهرست عوامل این تیاتر،#آفتابه_لگن_هفت_دست شام و ناهار هیچ چیز است.
پری  صابری جسورانه از پا از محدوده  کارگردانی تیاتر بیرون گزارده است و به جای اینکه به منابعی ارزشمند از زندگی کوروش عنایت کند،خود کتابی درباره کوروش نوشته است.
جای شکرش باقی است که تلویزیون به تئاتر روی خوش نشان نمی دهد و سیرقهقرایی هنر را خود ،منحصرا انجام می دهد و گرنه استحاله کوروش به روایت پری صابری،همان سایه شکوهمند کوروش عالم گیر را از میان می برد و رسوایی تئاتر پر زرق و برق ما،تشتش از بام تلویزیون می افتاد.
هژمونی کوروش به روایت #ویلدورانت #سیسرون و #باستانی_پاریزی و #تورات و #قرآن کوشش و دلبستگی مردم به این حاکم بود اما روایت پری صابری به موازات آن رییس جمهوری بود که چفیه بر گردن کوروش نهاد.
چشمه جوشان شعار با پرفورمنس بی حال بازیگران،به متن نمایشنامه بی رمق و سست کوروش،وهنی دوچندان بخشیده است و اسفناکتر از همه موسیقی عصاقورت داده و بی ریشه ای است که در این نمایش شنیده که نه،به سوراخ گوش تجاوز می کند.
پری صابری گناهی هم ندارد.تهیه کننده وی فردی است که یارا و دانش رایزنی به کارگردان را نداشته است.چه انتظاری است از گزارشگر فوتبال که فرق #اپیک #epic و حماسه را با #کمدی نداند؟
گهگاه با خود می گویم این جریان تخریب کننده #نمادهای_ملی به دست روشنفکرها تعمدی است یا اتفاقی است.
اما واقعا نمایش کوروش مصداق این جمله است که  بهترین تخریب بدترین دفاع است.
تنها مولفه ای که گروه سازنده به آن فخر می فروشند،#منشور_کوروش است.
اما به راستی این کاراکتر به راویت ایشان،صاحب چنان منشوری است؟
نخستین پاراگراف این نمایش که مونولوگ کوروش بود، چنین است:"من مشروعیت خود را از خداوند گرفتم تا برای مردم ایران زمین شادی و انسان دوستی بیاورم و خداوند به من مشروعیت داده است تا قلمرو ایران را پهناور کنم."
خوب به الفاظ مشروعیت خدایی صفات نسبی شادی و انسان دوستی دقت کنید.آیا این ترویج خودکامگی دینی نیست؟آیا به یاد هیتلر نمی افتید؟
اگراز توهم توطئه پرهیز کنیم،در خوشبین ترین حالت ممکن،گروه سازنده نمایش کوروش مصداق پزعالی جیب خالی را به منصه ظهور گذاشته است.
سخن کوتاه،از بازی بی اکت آکتور ها و بگذریم از فقدان روح دراماتیک این جسم افلیج #تئاتر_کوروش 
گویا قرار براین است که جهانیان بدانند ما صرف نظر از کیفیت نمایش کوروش،تالار وحدت جمهوری اسلامی میزبان کوروش و منشورش شده است.
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در دوشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۷ و ساعت 16:27 |
کارگردان سریال «دلیران تنگستان»:بیش از آنچه که لازم بود به انگلیسی ها حمله کردم!

هومن ظریف
دلیران تنگستان، مجموعه‌ای تلویزیونی است که تاریخ مبارزه رئیس‌علی دلواری تنگستانی در جنوب ایران در مقابل امپراتوری بریتانیا را روایت می کند.
این سریال در ۱۴ قسمت و در طول دو سال از ۱۳۵۲-۱۳۵۰ به کارگردانی «همایون شهنواز» و تهیه‌کنندگی «ملک‌ساسان ویسی» ساخته شد و نخستین بار، در اسفندماه ۱۳۵۳ از تلویزیون ملی ایران به نمایش درآمد و پخش آن، تا بهار ۱۳۵۴ ادامه داشت.
اگر فرزندان ایران،تا سه نسل بعد از این سریال،همچنان با تماشای آن لذت می برند به خاطر روح حماسی و توجه کارگردان آن به اصالت تاریخی آن است.
مجموعه تلویزیونی دلیران تنگستان برداشت آزادی بود از کتاب «دلیران تنگستانی»اثر «محمدحسین رکن‌زاده آدمیت»،که البته جدا از این برداشت آزاد، «همایون شهنواز» (نویسنده و کارگردان اثر) برای ساخت این اثر از ۱۱ کتاب ترجمه شده، ۷ کتاب ترجمه‌نشده و روزنامه‌های حبل‌المتین، عصر جدید و همچنین از ۱۱۰ فقره سند و ۱۸۰۰ قطعه عکس و یادداشت‌های رهبران و بازماندگان جنبش تنگستان به‌عنوان منابع اصلی استفاده کرده است.
این اثر همچنین،نشان دهنده توانایی روایتگر بصری آن،یعنی همایون شهنواز نیز هست ولی کارنامه این کارگردان ارزشمند،در مقایسه با هنرمندان هم سطح وی که پیش از انقلاب با تلویزیون و سینما همکاری می کرده اند و چه بسا دغدغه تاریخی و ملی نداشته اند،معنا داراست.فارغ از تفسیر این معنا،به بهانه روز رئیس علی دلواری درتقویم رسمی کشور،در ابتدای شهریور امسال با او گفتگویی انجام شد،که از نظر می گذرانید.
س – جناب شهنواز،به عوامل این سریال ارزشمند که نگاه می کنیم،با اسامی گرانقدر فرهنگی و هنری مواجه می شویم،همانند علی رهبری و احمد پژمان در مقام آهنگساز و منوچهر آتشی راوی فیلم،ولی جدای از این،دلیل کم کاری شما چیست؟
ج – همین اواخر گروهی درصدد بودند فیلمی سینمایی درباره رئیس علی دلواری بسازند و به من گفتند که همکاری بکن،من خوشحال شدم و اسناد و مدارک و اطلاعاتی را که از گذشته داشتم مهیا کردم و با خود گفتم حال که از بودجه بیت المال می خواهند در تلویزیون فیلمی بسازند،حتما در‌این زمینه همکاری کنم.دوبار بعد از این اطلاع صداوسیما،پیغام دادند که چه شد؟هیچ جوابی نداندو اطلاعی ندارم که چه سرنوشتی گریبانگیر آن شد.به هرحال از 47 سال پیش تاکنون،اگر کسی درباره آن کار کوچکی که برای تاریخ انجام دادم،تشکری می کند،بسیار خوشحال می شوم و صادقانه بگویم بهترین پاداشی است که انتظار دارم.
س –آقای شهنوازی،اینکه محمود جوهری بازیگر سریال به صورت ناگهانی در تصادف جاده ای کشته می شود،واقعا حادثه بود؟
ج – یادم می آید که عید نوروز 1354 نشده بود که آمد و ما داشتیم سریال را مونتاژ می کردیم و مشغول کار بودم و گفت من دارم میرم خرمشهرو آبادان.من هم برایش چهل هزارتومان پاداش گرفتم و او یک پیکان قرمز جوانان گرفت و گویا زیاد رانندگی بلد نبود و شم فروردین در جاده های جنوب با تریلی تصاف کرد.نباید اینگونه فکر کنیم که پشت سر هر چیزی یک توطئه ای بوده است.البته من خودم را سرزنش می کنم که شاید نباید یکدفعه چنین پولی را به او می دادم.
س –برای ساخت چنین سریالی که قیام مردمی خطه جنوب را به تصویر می کشید،آیا اعمال نظارتی از سوی تلویزیون ملی ایران انجام می شد؟
ج – صادقانه بگویم که خیر.آن چنان دخالت و نظارتی نبود.کار من موضوع مشخصی داشت .روایت تاریخ گذشته ای نه چندان نزدیک.در آن شرایطی که جمال عبدالناصر در مصر برای ایران شاخ و شونه می کشید و در عراق مواجه شدیم با اخراج گسترده ایرانیانی که چندین دهه در آنجا زندگی می کردند.منظورم اتفاقات 1347و 1348 است.ساخت آن سریال در آن شرایط اتفاقا خوب جواب داد و پیام مستتر در آن بود که در برابر انفعال برخی از کشورهای عربی که حتی یک بار هم در مواجهه با استعمار انگلیس،یک گلوله هم شلیک نکرده اید،ما چنین مردم مبارزی در جنوب ایران داریم که پابرهنه و دست خالی در بوشهر مقاومت کردند و الان باعث افتخار ماست و باعث سرافکندگی شما که برخی نوکر انگلیس هستید.البته این پیام کاملا در سریال مستتر نبود مثلا در در سکانسی،عکس ملکه انگلیس به طنز دیده می شد، در زمانی که عکس ملکه انگلیس تصویر تمبرکشور کویت بود! ما از زمانی صحبت می کنیم ، سال 1970 میلادی که امارات متحده عربی تاسیس نشده بود.در عمان،«تیمور» حاکم بود که بعد از پنج سال با کودتا کنار رفت و پدرش را به انگلستان تبعید کردند،که من با آن شاه عمان هم چند باری ملاقات داشتم.خلاصه منظورم اسن است که کشور یمن هنوز آزاد نشده بود و دست انگلیسی ها بود و نخست وزیر آن در سال 1971 کشور را تقسیم کرد و شرق کانال سوئز را تخلیه کرد بعد از آن هم شاهد بودیم که یمن و عربستان و عمان و دیگر کشورهای منطقه گرچه ظاهرا از سلطه انگلیس خارج شده بودند و نیروی نظامی انگلیس از منطقه خارج شده ود اما سیاست های آنها زیر نفوذ انگلیس بود.آن اواخر هم شاهد بودید که بحرین هم با یک رفراندوم تقلبی از ایران جدا شد. بحرینی که در دوران روانشاد دکتر مصدق،در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی،درخواست کرده بودند که در انتخابات شرکت کنند یعنی خود را جزو ایران می دانستند.نهضت ملی شدن نفت چنان آوازه ای در منطقه انداخته بود که مردم استعمارزده فکر می کردند تنها راه نجات آنها نزدیک شدن به دولت مصدق و پارلمان وقت ایران است.خلاصه بحرین جدا شد و شاه هم که فکر می کرد می تواند در نتیجه موافقت این امر،ژاندارم منطقه باشد حتی جزایر سه گانه را نیز تقسیم کرد.
س –با توجه به این تمایل پهلوی دوم،همانگونه که اشاره فرمودید،آیا با ساخت سریال ضد استعماری دلیرلن تنگستان،متناقض با سیاست خارجی وقت نبود؟آیا دچار ممیزی و تنگنا نشدید؟
ج – کاری به من نداشتند و اتفاقا خیلی هم به من کمک شد.خوب و بد را باید گفت.آدم خوب است منصف باشد.آقای قطبی وجعفریان کمک می کردند.داستان اینقدر در آنها اثر کرده بود که ضرورت ساخت چنین اثری در آن زمان را حس کرده بودند.مخصوصا در آن جنگ هاو درگیری ها مرزی ایران و عراق در سالهای ابتدای دهه پنجاه خورشیدی،یادت باشد که دور و بر ما دشمنان قرار گرفته اند.نه ترکیه و نه عراق با اینکه اینهمه کشته دادیم و یک دینار عراقی ها خسارت جنگ نداده اند،اگر موضوع داعش تمام بشود،عراق میلش به آن سمت می کشد ونه به سوی ما! ما باید به نفع منافع ملی خود کاری می کردیم.آقای قطبی شخص وطن پرست ووطن خواهی بود.اتفاقا در سریال بیش از آنچه که لازم بود به انگلیسی ها حمله کردم،انتقاد کردم و در فیلم تکه هایی هم بود که اگر دقت کنید متوجه می شوید.وقتی خالو حسین در تلگراف خانه است عکس پادشاه انگلیس را می بینید.او به رئیس علی دلواری می گوید که؛پادشاه می داند که به نامش چه می کنند؟رئیس علی دلواری می گوید که؛چه بدونه و چه ندونه فرقی نمی کنه مسئول اونه! البته این به نوعی به شاه وقت ایران هم برمی گشت!خالو حسین هم قاب عکس را بر می گرداند و می گوید قاب را برمی گردانیم که تا نداند در اینجا چه می گذرد.شما دقت کنید که در بوشهر به بهانه دین،50-60تا امامزاده درست کردند و مجالس عُمرکشون ترویج می دادند تا بین سنی وشیعه اختلاف و تشنج ایجاد کنند.من در فیلم چنین گنجانده بودم که «مستر چیک» برود و بگوید که من از ازارادتمندان امام حسین هستم.
س – با این وجود چرا بعد از 1357،شما وارد ساخت فیلم ها و سریال های مرسوم بعد از انقلاب نشدید؟
ج - انقلاب که شد من از تلویزیون ...قطع همکاری کردم.توسط قطب زاده این کار انجام شد.خوشبختانه اخراج شدم و یک ادعا نامه ای هم نوشته بودند که اگر چه فلانی،یعنی من،سریال ضداستعماری ساخته است،اما همچنان مورد توجه شاه خائن بوده است!خب! یکی نبود بگوید که شاه خائن زیارت امام رضا هم می رفت.خلاصه فیلم را هم پخش کردند همان سال اول انقلاب،همان سال قطع ارتباط من با تلویزیون،اما اسم من را از فیلم حذف کردند!مثل کاری که با خیلی های دیگر کردند.اینها در تاریخ ثبت می شود.یک سال پیش هم «سروش» سریال را با تیراژ بالا منتشر کرد و دارند می فروشند و نه آن رژیم و این رژیم،دستمزد پژوهش و نگارش آن را نداده است.اینها گفتن دارد چون من برای پول کار نکرده بودم و بحث وجدانی و ملّی بود و برای همین هم به دل نشست.چون از دل برخاسته بود.
س – با این حال،بعد از دوران فترت اول انقلاب،هیچ فیلمی نساختید؟
ج – سریال «روزهای به یاد ماندنی» را اتفاقا شروع کردم که 12 اپیزود آن ساخته شد اما خیلی اذیتم کردم و آن را رها کردم.فیلم سینمایی«شاه خاموش» را ساختم.در هر شرایطی نمی توان فیلم ساخت.از شاه خاموش،17 سکانس سانسور شد.در این فیلم،عاشق شدن شاه به دختر اطریشی را بهانه کردم در جمگ جهانی اول.زمانی که روس و انگلیس ایران را اشغال کرده بودند.این دو کشور دختر اتریشی را متهم می کنند به جاسوسی برای آلمانی ها.می آیند به شاه دیکته می کنند که او را اخراج کنید.اتفاقا فروتن احمدشاه را بازی می کند و نصیریان میرزا حسن خان مستوفی.نگذاشتند سکانس های مفید و موثر را به کار ببریم علنا قبل از ساختن،سناریو را کنترل می کردند و بعد از ساختن هم چنین شد.خدا شاهد است وقتی دلیران تنگستان را می ساختم هیچ کس نگفت چه بکن و چه نکن.مامور نشسته بود برای شاه خاموش و می گفت چه باشد و چه نباشد!
س – سرنوشت سریال «روزهای به یاد ماندنی»چه شد؟
ج – جریان آن اینگونه بود که فیلمبردار بی سوادی را به جای من گذاشتند که کارگردانی بکند!بعد دیدند که کار پیش نمی رود لاریجانی و همکارانش با من تماس گرفتند،آمدم و چندتا قسمت دیگر ساختم،اما به دلم ننشست.خلاصه با کار آقای تورج منصوری،این سریال تیکه پاره شد.زنگ می زدند که این دیالوگ ها،چرا چنین است! خب محاوره بود و از فرهنگ مردم.سینمای امروز که به خدا از فیلمفارسی های دیروز هم بدتر است.آن موقع یک سری جوانمردی ها سرهم بندی شده به مردم تحویل می دادند الان که فیلمی با فروش 19 میلیاردی،250 جمله دارد که یک سوم آن فحش و ناسزاست!
ما با این تمدن و تاریخ،نباید چنین سینمایی داشته باشیم.الان فیلم تاریخی یک قرون فروش نمی کند.این دلیل دارد...
القصه ده ها سناریو دارم اگر بگذارند فیلمش را می سازم اما پولش را ندارم.آدم که خودش نمی تواتند هم بسازد و هم سرمایه گزاری کند.

 

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در پنجشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۹۶ و ساعت 23:16 |

کتاب «مرز پرگهر» با یافته های جدید،منتشر خواهد شد

کتاب «مرز پرگهر» با یافته های جدید،شامل اسلاید هایی از سفر پژوهشی دکتر بدیع الزمان فروزانفرمنتشر خواهد شد.

کتاب مصور«مرز پرگهر»،بر اساس مستندی با همین نام درباره زندگی و کار سراینده «سرود ای ایران»سال پیش منتشر شده بود که اینک با اسلاید هایی تازه یابی از دکتر حسین گل گلاب و دکتر بدیع الزمان فروزانفرو کلنل علینقی وزیری و عبدالکریم قریب و علیقلی هدایت وسندی به قلم روح الله خالقی درباره چگونگی ساخت و اجرای «سرود ای ایران» به زودی توسط نشر«اندیشه عصر»منتشر خواهد شد.

کتاب و فیلم مستند مرز پرگهر،کوشش «هومن ظریف» است که در سال آینده براساس مستند«یمینی شریف نغمه پرداز کودکان»،کتابی در نقد آثار عباس یمینی شریف و نقادان وی،با نام «یمینی شریف ،آنچه بود،آنچه هست»به صورت مصور منتشر خواهد شد.

از چاپ قدیم این کتاب فعلا چند نسخه ای در فروشگاه «بتهوون» و «نشر دف» باقی مانده است.

بدیع­ الزمان فروزانفر از جمله نویسندگان و مصحّحان متون ادبی و استاد سرشناس زبان و ادبیات فارسی، ملقب به شیخ عبدالجلیل ، در یک خانوادۀ کُرد در بشرویه از توابع شهرستان طبس، از شهرهای خراسان، دیده به جهان گشود.

فروزانفر نام های متفاوتی داشته است. وی در ابتدا محمدحسین بشرویه‌ای نام داشت. بعدها خود را جلیل ضیاء بشرویه ای نامید. ضیاء، تخلص شاعری او بود و فروزانفر ترجمۀ همان واژۀ ضیاء است. وی در نهایت نام «بدیع­الزمان فروزانفر» را برای خود برگزید. فروزانفر در سال ۱۳۱۷ با خانم رخشنده گل گلاب،خواهر دکتر حسین گل گلاب ازدواج کرد.

«سرود ای ایران» در پاسخ به تجاوز «متفقین»

کشوری با وجود اعلام بی طرفی،در معرض تاخت و تاز کشورهای متفقین قرار گرفته است.از جنوب،نیروی دریایی انگلیس،شهرها را یکی پس از دیگری تسخیر کرده اند.از شمال،نیروهای روسی،برای اینکه از توازن قوا،در رقابت با متحد خود در بین متفقین،عقب نیافتند،تا قزوین پیش آمده اند و هر لحظه ممکن است،پایتخت،سقوط کند.سرانجام با حضور نیروهای متفقين،از جمله سربازان امریکایی،دوران اشغال ایران آغاز می شود.آلمان در جنگ جهانی،شکست می خورد،هیروشیما و ناکاراکی،ناجوانمردانه،توسط آمريكا،بمباران اتمی می شوند،تا بیش از ژاپن،رقبای متحد امریکا،یعنی انگلیس و روسيه،عطش سهم خواهی شان،کاهش یابد.

سران سه قوه ابرقدرت،خاطره دیدار دوستانه کنفرانس تهران،در پارک اتابک را فراموش کرده اند و برای هم خط و نشان دیپلماتیک می کشند..

مردم دردمند ایران چشم به خروج میهمانان ناخوانده دوخته اند.

ملی گرایان،هنرمندان و فعالان سیاسی،به دنبال خوانش زمزمه ای متحد و همگون هستند.

بر اساس اسناد،کلنل علینقی وزیری،که سابقه رزم در بیرجند در برابر قوای روس را دارد،به شاگردانش نهیب می زند،مردم سرود ملی می خواهند.

دو تن از شاگردان نام آشنای او در خیابان بهارستان،هر روز شاهد صحنه های غمبار تحقیر ایران هستند،چه تحقیری بالاتر از اینکه وطنشان،زیر چمکه های ارتش دیگران اداره می شود.

کلنل وزیری،آشفته می شودکه در این محیط غمبار،جوانان ستم دیده ایرانی،شور وطن خواهی خود را با سرودهای ملی سوغاتی انگلیسی،امریکایی و روسی،ارضا می کنند.او در محفلی که مرتضی خان محجوبی،در حال نواختن قطعه ای در آواز غمگنانه دشتی است،موکدا می خواهد تا شاگردانش،تقاضای ساخت سرودی ملی توسط مردم را،(سند روزنامه اطلاعات)جامه عمل بپوشانند.

خفقان،کار ساخت سرود ای ایران را سخت کرده است.این سرود،باید یک مقاومت ملی قلمداد شود.

در چنین شرایط سختی،گل گلاب و خالقی،با یکدیگر،همدل می شوند تا سرایش این سرود،تحقق یابد.

مفخم پایان،شاگرد دیگر کلنل وزیری،نسبت به سرایش سرودی حماسی در آواز دشتی مترنم در فضای بحث،که توسط پیانوی مرتضی خان محجوبی،طنین انداز است تشکیک می کند.خالقی،در این نبرد موسیقایی هم،پیروز می شود و در آواز غمگنانه دشتی،حماسه ای ایران را خلق می کند.

گل گلاب،عامدانه و با مشورت با کلنل و خالقی،تمامی مساعی خود را به کار می گیرد تا سرود،مردمى باشد تا حکومتی.

برای نیل به این مقصود،از درج لفظ های نمادین حکومتی،چون شاه و ارتش،در شعر ای ایران،پرهیز می کند،تا حساسیت قوای متفقین کمتر برانگیخته شود.

در نخستین اجرای سرود ای ایران،برای نشان دادن وجه مردمی سرود،گروه دوشیزگان و همسرایان مدرسه موسیقی کلنل،آن را در باشگاه افسران،یک صدا سر می دهند.در ۲۷ مهر ۱۳۲۳،که هنوز سایه نحس اشغال،بر جغرافیای وطن،افتاده است.

در همان سال،دهم اسفند،در حضور پهلوی دوم و ملکه فوزیه،خواننده تک خوانی باید سرود را می خواند.

در اجرایی خاطره انگیز،بعد اجرای چند تصنیف،توسط عبدالعلی وزیری،نوبت به دیپلمات جوانی از دیار سنندج می رسد،که او به خاطر وجود حاشیه امن شغلی،بعد از خوانش تصنیفی کُردی،سرود ای ایران را تکخوانی می کند.

شجاعت معتمد وزیری،زمانی هویدا می شود که به یاد بياوريد،آن زمان،هنوز کشور،تحت اشغال بود و غائله آذربايجان و حضور نیروی روسیه،سال بعد فروکش کرد.

تنها بعد از سال ۱۳۵۷،و بعد از پایان روابط حسنه ایران با امریکا،گل گلاب در مصاحبه ای،از انگیزش ملی و مقاومتی،برای سرایش سرود ای ایران،پرده برداری کرد.

خالقی،که پیشتر،شمع وجود نازنینش،خاموش شده بود،در این زمینه،روایت محاجه موسیقایی با مفخم پایان را به دختر ارجمندش،گوشزد کرده بود.

اما،آنچه،مهم است،یادآوری رشادت ديپلمات کُرد آوازه خوان،یحیی معتمد وزیری است که در سرزمینی اشغال شده،بی محابا،سرود ملی ای ایران را خواند.

یحیی معتمد وزیری،در برنامه گلها،چند اجرای محدود،با نام مستعار نوذر،دارد.


برچسب‌ها: مستند
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در شنبه پنجم اسفند ۱۳۹۶ و ساعت 14:47 |
میراث جهانی حکیم فردوسی و فرانسیس فورد کاپولا
هومن ظریف
 

در ساحت سینما،که هنری وارداتی برای کشور ما شناخته می شود،نام «فورد کاپولا» بسیار آشناست.
فرانسیس فورد کاپولا یکی از مشهورترین کارگردانان و تهیه‌کنندگان آمریکایی ایتالیایی‌تبار سینمای هالیوود است. او را بیشتر به خاطر ساخت سه‌گانه پدرخوانده می‌شناسند که سینمای گانگستری را متحول کرد. برنده پنج اسکار، همچنین برنده چهار گلدن گلوب و دو نخل طلای کن (برای فیلم‌های مکالمه و اینک آخرالزمان) ‌است.سخن این فرد و رویکرد وی به آثارهنری،می تواند قابل تامل باشد هنگامی که حساسیت او بر موضوعات خردجمعی بشریت را مشاهده می کنیم.
فردی که اساس تحصیلات آکادمیک هنری اش،ادبیات نمایشی بوده است،با خواندن پروژه صوتی دوازده ساعته از شاهنامه گفته است: «تهیه این کتاب صوتی زندگی تازه ای به شاهنامه می بخشد . این یک تجربه همه جانبه است برای همه کسانی که دنبال داستان های حماسی واقعی می گردند برای کسانی هم که با این اشعار و حماسه ها آشنا هستند ؛ می تواند لذت تازه ای به همراه بیاورد.»
کارگردان فیلم های سه گانه پدر خوانده ؛به صورت افتخاری، خبر انتشار فایل یا کتاب صوتی شاهنامه را در سایت « کینگ روما » که کتاب های صوتی منتشر می کند ؛ اعلام کرد ؛ با شاهنامه توسط حمید رحمانیان ؛که کارشناس موسیقی و جلوه های شنیداری است آشنا شده ؛ خواندن داستان هایی که یازده قرن همچنان زنده مانده اند و روایت پادشاهان ایرانی است برای وی جذاب و هیجان انگیز بوده است.
با توجه به تعظیم و قدردانی این هنرمند بزرگ تئاتر و سینما،که دنباله تکریم از شاهنامه فردوسی با گردهم آیی دانشمندان خارجی شرکت کننده در هزاره فردوسی[۱] قلمداد می شود،آیا جشنواره جهانی فیلم و جشنواره تئاتر سالانه کشور،نباید به هر شکل ممکن،از این رویکرد مهربانانه با فرهنگ ایران تقدیر کنند؟
وظیفه کدام نهاد فرهنگی است که به ستایش وجه دراماتیک شاهنامه توسط فرانسیس فورد کاپولا،پاسخ بدهد؟یک سال از این پیام گذشته است،یک سال از اجرای اپرای عروسکی-  سایه‌ای بزرگی به نام «پرهای آتش» [۲]که توسط حمید رحمانیان که به روایت داستان زال از کودکی تا پهلوانی می‌پردازد،گذشته است.آیا کشور موطن فردوسی نباید دومین صحنه اجرای «پرهای آتش» باشد؟
شاید بگویند به قول «شوپنهاور» که تکیه بر افتخار و ارزش ملی،مبتذل ترین افتخارات است،اما آیا مقایسه شاهنامه با حماسه گیلگمش[۳] توسط کاپولا و شرکت بیش از چهل دانشمند غیر ایرانی،در جشن هزاره فردوسی،نشانگر این نیست که فردوسی و کوشش سی ساله اش؛«شاهنامه»،یک اثر معنوی جهانی و فرامرزی است تا ملی؟
آیا «شاهنامه» به عنوان مصداق مولفه میراث جهانی که در کشور ما امانت است،نیازمند ساخت فیلم،تئاتر و همایشی بزرگ در موطن آفریدگارش، نیست؟
پی نویس:
[۱] هزاره فردوسی (یا جشن هزاره فردوسی)، مجموعه آیین‌هایی بود که به مناسبت هزارمین سال میلاد فردوسی در سال ۱۳۱۳خورشیدی در تهران، طوس و دیگر شهرهای ایران برگزار شد. در کنگره هزاره فردوسی که نخستین اجتماع بزرگ علمی در ایران بود، ۴۰ تن از ایران‌شناسان برجسته از ۱۷کشور و ۴۰تن از دانشمندان و ادیبان ایرانی شرکت داشتند. جشن هزاره فردوسی به سال ۱۳۱۳یکی از رویدادهای مهم فرهنگی قرن، و مهم‌ترین کنگره علمی بود که در ایران معاصر برگزار شد.
[۲] نخستین اجراهای این تئاتر بزرگ در بورلی هیلز کالیفرنیا بود که با استفاده از هشت بازیگر، بیش از ۱۵۰ عروسک و حدود ۱۲۰ صحنه متحرک به نمایش درآمد. فرانسیس فورد کاپولا نیز در همین زمان به تماشای این نمایش نشست و به گزارش لس آنجلس تایمز، آن‌قدر از آن لذت برد که دو بار دیگر هم آن را تماشا کرد.
[۳] یکی از قدیمی‌ترین و نامدارترین آثار حماسی ادبیات دوران تمدن باستان است که در منطقه میان‌رودان شکل گرفته‌است. قدیمی‌ترین متون موجود مرتبط با این حماسه به میانه هزاره سوم پیش از میلاد مسیح می‌رسد که به زبان سومری است.


برچسب‌ها: یادداشت
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۶ و ساعت 11:46 |

نا امیدی،بیشتر قانون است تا‌ استثناء

ترجمه:هومن ظریف

در بخش پیشین این مطلب ،از «13 نشانه برای سریالی معتبر»که در سایت Vulture توسط «کاترین وان آرندوک» روایت شده است،9 نشانه را برشمردیم؛

1.سریال،شبیه رمان است

2.شبیه یک فیلم سینمایی است

3.سریال معتبر،اپیزودیک نیست،بخش بندی شده است.

4 .فصل نخست آن،فقط فصل نخست نیست بلکه یک بخش راهبردی است.

5. ایجاد خود آگاهی و کشف درون بیینده.

6. سیاهی.

7. غافلگیری یا «این دیگه چی بود که الان اتفاق افتاد؟!»

8.همه بخش های سریال،مهم هستند.

 9. مولفه «مرد غمگین».

دهمین مولفه ای که باعث موفقیت یک سریال می شود،چیزی نیست که نتوانید حدس نزنید.چیزی است که در کشورهای مختلف،مانند چین،سانسور می شود و در برخی از شبکه های تلویزیونی نیز،با ممنوعیت روبروست.به عنوان مثال آنچه در «اچ.بی.او»[1]دیده می شود،هرگز در شبکه «سی .بی .اس.»[2] دیده نمی شود و با ممنوعیت پخش مواجه خواهد شد.

این مولفه اغواگر تماشاگر،برای مرد غمگین ماجراهای ما،خیلی قابل دسترسی است.برهنگی در تارو پود سریال،بسته به نوع نگارش فیلمنامه و رابطه اش با صحنه های پرتنش و تعلیقی،کوتاه یا بلند است و نکته مهم این است که به هر ترتیب،وجود دارد. و بی تردید،چنین مولفه ای باعث می شود که مخاطب بزرگسال،با درد و رنج سریال را در حضور کودکان،دنبال کند؛«بازی تخت و تاج»،«جهان غرب» و «دختران»[3].

11.به معنای واقعی کلمه،هیچ چیز‌مضحک نیست.می دانید که شما، وقتی با مواردی به عنوان گل درشت،در فیلم مواجه می شود،مواردی سبک،سست،پفکی که به قول معروف در حد فاجعه ،بی نهایت بی معنی هستند،چه واکنشی انجام می دهید؟ بله.می خندید.بیشتر مواقع،معیار تلویزیون ایجاب می کند که پوزخندی یا لبخندی جتی از سر بی حوصلگی بر لب تماشاگر دیده شود.اگر شما راحت باشید چه بسا از ته دل نیز بخندید.اما آنچه که شما مشاهده می کنید به معنی کلیت آن سریال نیست.آیا در این سریال ها،بر اساس نوع کمدی های قدیمی،در لحظات کمیک،صدای خنده پخش می شود؟اگر چنین است،آن سریال را جزو سریال های سطحی بدانید.مواردی که فهرست شده اند در واقع درباره تولیدات داستانی است.درصورتیکه در سریال های تلویزیونی غیرداستانی که به نوعی تفسیر وقایع اجتماعی و رویدادهای خبری است،مانند؛«جان الیویه»[4]،«سامانتا بی»[5] و«سث میرز»[6] می توانند رویکرد کمدی داشته باشند،اما اگر شما کارجادوگری آنها را با تفاوتی آشکار از دیگر برنامه ها ببینید،متوجه خواهید شد آنچه بیش از هر چیزی شما را تحت تاثیر قرار داده ،تفسیر های هجو گونه آنها بوده است. سریال «جرم امریکایی»[7]، مثال مهمی از این نوع ژانرهاست،که به خوبی کارکرد طنز را  نشان می دهد،همانند سریال هایی چون؛«امریکایی ها»،سری جدید «عکس های سوخته»[8]،حتی سریال هایی با پیرنگ شوخ طبعی مانند؛«بیگانه»[9]،«دشمنی»[10] و کارشناسان س[11].

12.سریال هایی فقط جذاب نیستند بلکه قابلیت ایجاد افسردگی هم دارند.

آیا بر این تصور هستید که آنچه نگاه کرده اید باعث انبساط خاطر و شادی صرف شما شده است؟یا حتی باعث حس فاتحانه شما شده است؟ به خاطر همذات پنداری با شرایط کاراکتر،خوشحال شده اید؟غلغلک شده اید؟ به حس متعالی احساس زندگی نائل شده اید؟درباره شادی صرف،چه نظری دارید؟بله،اعتباری ندارد.کمدی های معتبری می تواند وجود داشته باشند که البته شاید لحظاتی شما را ناراحت کنند یا دست کم،گیج کنند.(چنین سریال هایی را ببینید:«سبدها»[12]،«آخرین انسان در زمین»[13]،«طلاق»[14]،«لویی»[15]،«دختران».[16]

به همین ترتیب، کمدی می تواند به درام های معتبر تبدیل شود، اما پاسخ احساسی غالب شما باید چیزی پیچیده تر و پیچیده تر از لذت ساده باشد.

 

درنوشتاری با عنوان «هیبت»،«الیزابت آلسوپ» نوشته است:«بیشتر قانون است تا  استثناء ».

 در واقع، مشاهده سریال «بازماندگان» جسارتی است و درک اینکه، هرچیزی به غیر از وجود‌ نا امیدی،ممکن نیست،برای این ویژگی موتیف نا امیدی، چنین حس مشابهی،در سریال «داستان ندیمه »The handmite’s Tale[17] برایم پیش می آید که از شبکه هولو پخش شده است.



[1] HBO

[2] CBS

[3]  Girls سریال آمریکایی که برای اولین بار ۱۵ آوریل ۲۰۱۲ از شبکه اچ‌بی‌او پخش شد

[4] John نظیربرنامه «امشب با جان اولیور»که  برنامه ای گفتگو محور است و به صورت هفتگی در اچ‌بی‌او ایالات متحده پخش می‌شودوی پیش از این یکی از خبرنگاران برنامهٔ «نمایش روزانه بان جان استوارت» بودبرنامه از همان مشی برنامهٔ «نمایش روزانه» پیروی می‌کند و با کاوش اخبار، سیاست و رویدادهای کنونی در هفتهٔ اخبر به بررسی آن‌ها پرداخته و آن‌ها را به «هجو» می‌کشد.

[5] Samantha Beeکمدین کانادایی،نویسنده،تهیه کننده،مفسر سیاسی ،بازیگر،منتقد اجتماعی و مجری تلویزیون که برنامه روزانه تلویزیونی دارد.

[6] Seth Meyersکمدین آمریکایی،مفسر سیاسی و مجری تلویزیون در شبکه ان بی سی.

[7] American Crime جُرم آمریکایی،مجموعه تلویزیونی جنایی است که ابتدا در شبکه ای بی سی پخش شد.در این سریال موضوعاتی چون جنسیت و نژاد و طبقه مورد توجه قرار می گرفت.

[8] Shots Fired سریال 10 قسمتی امریکایی

[9] Outlanderمجموعه تلویزیونی درام آمریکایی است که براساس رمانی با همین نام نوشته دایانا گابالدون ساخته شده است.

[10] Feud

[11] Masters of Sex

[12] یک سریال کمدی سیاه تمام عیار امریکایی که از سال 2016 آغاز شده است.در این سریال «زاچ گالیفیانکیز»،که یکی از کارگردانان سریال نیز هست،در دونقش بازی می کند.نقش دلقک شکست خورده و برادر دوقلوی او.

[13]که با کارگردانی و بازیگری ویل فورته خلق شد. سریالی با ژانر کمدی پسارستاخیزی

[14] کمدی به کارگردانی شارون هورگان.ساخته شده در شبکه اپ بی او.

[15] لویی نام سریال دراماکمیکی است با ملغمه ای از ژانرهای هجو،ترسناک سوررئال،ماکمنتری(مستند شبه واقعیت) یا کرینج کمدی(شبیه ساختار فیلم سلطان کمدی مارتین اسکورسیزی).در دهه 2010 در فهرست ده سریال برتر منتقدان بود و چندین جایزه امی را از آن خود کرد. نویسندگی، کارگردانی، تدوین و تولید کننده مجموعه، لوئیز سی.کی. استندآپ کمدین آمریکایی است. او در این مجموعه در نقشی خیالی از خود بازی می‌کند. یک کمدینی که به تازگی طلاق گرفته و دو دختر کوچک خود را در نیویورک بزرگ می‌کند. این مجموعه نسبت به دیگر مجموعه‌های کمدی، روند غیرمعمول و آزادی دارد که شامل داستان‌های با خط داستانی نامرتبط از زندگی لوئی و اجراهای استندآپ او است..

 

[17] سرگذشت ندیمه یا قصهٔ ندیمه (نام کتاب ترجمه شده در ایران) رُمانی نوشتهٔ مارگارت اتوود و منتشر شده در سال ۱۹۸۵ است. این رمان در ژانر علمی تخیلی جا می‌گیرد، هرچند خود نویسنده، با این که کتابش برندهٔ جایزه آرتور سی کلارک که مخصوص کتاب‌های علمی تخیلی است شده، با این نظر موافق نیست.

این کتاب در سال ۱۳۸۲، توسط سهیل سُمی ترجمه شد و انتشارات ققنوس آن را به چاپ رساند. در این ترجمه، نام اثری از پروفسور پیزوتو (شخصیتی در کتاب) که در قسمت ملاحظات تاریخی پایان داستان یاد می‌شود، «خاورمیانه و جلید: دو حکومت تئوکراتیک در اواخر قرن بیستم از نگاه دفترچه‌های خاطرات» ترجمه گردیده؛ در حالی که عنوان اثر در متن اصلی، بی‌پرده از کشور ایران نام می‌برد.

تاکنون دو اثر بصری از آن ساخته شده است.یکی فیلمی با همین نام است. فیلمی در سبک علمی–تخیلی به کارگردانی فولکر اشلوندورف است که در سال ۱۹۹۰ منتشر شد و هارولد پینتر،کارگردان آن بود.

و سریالی به همین نام که  در ۱۰ قسمت در سال ۲۰۱۷ از کانال هولو پخش شده است و کارگردان آن بروس میلر است که هشت و شش از ده،رتبه آن در سایت آی ام دی بی و 95 درصد در روتیتن توماتو و چهار و هشت از پنج از هولو است.


برچسب‌ها: ترجمه یادداشت
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ و ساعت 14:55 |

مولفه مرد غمگین و دلربا!

ترجمه:هومن ظریف

در بخش پیشین این مطلب ،از «13 نشانه برای سریالی معتبر»که در سایت Vulture توسط «کاترین وان آرندوک» روایت شده است،6 نشانه را برشمردیم؛

1.سریال،شبیه رمان است.

2.شبیه یک فیلم سینمایی است.

3.سریال معتبر،اپیزودیک نیست،بخش بندی شده است.

4 .فصل نخست آن،فقط فصل نخست نیست بلکه یک بخش راهبردی است.

5. ایجاد خود آگاهی و کشف درون بیینده.

6. سیاهی.

واینک بخش هفتم؛ غافلگیری یا «این دیگه چی بود که الان اتفاق افتاد؟!»

شاید شما می دانید که در حال تماشای سریالی معتبر هستید که  دشوار است در همان لحظات نخست متوجه شوید و شاید در حال تماشای سریالی معتبر هستید با علم بر اینکه ممکن است چه اتفاقاتی بیافتد اما نمی توانید این اتفاقات را پیش بینی کنید.در یک سنت رایج تلویزیونی،منصفانه است که بینندگان نتوانند حدس بزنند که کدام هنرپیشه تاثیر بیشتری بر ادامه سریال دارد و اتفاقات جدی را رقم می زند و بینندگان به قول معروف آن را نمی گیرند، این بدان معنی نیست که بیننده باید چرخ دنده را دوباره اختراع کند.

البته این مساله به آن معنی نیست که شما با دیدن یک اپیزود «لژیون»[1] از سریال با خود بگویید که؛«وای،این باید جدی سریال زیبایی باشه،عجب چیزی دیدم» این قضیه شامل برخی سریال های دیگر هم می شود،مانند سریال «آقای ربات»،جهان غرب[2]،بازماندگان[3]و البته،سریال «پاپ جوان».

8.  همه بخش های سریال،مهم هستند.

بر اساس آنچه در بخش قبل گفته شد،همه بخش های سریال بصورت فزاینده و رشد کننده باید‌ دارای اهمیت باشد تا بتواند تلویزیون در رقابت با دیگر پخش کننده ها نظیر پخش کننده ها دیجیتالی خانگی،موفق باشد. در روزگاری به سر می بریم که شما توانایی آن را دارید که اپیزودی از فیلم را رد کنید و فرض کنید که آنقدر به روز باشید که بتوانید هر لحظه سریال را از تلویزیون رصد کنید.در نتیجه،اینکه همه بخش های سریال،ارزشمند باید باشد،به صورت به صورت فزاینده ای،سیاست هر سریال تلویزیونی شده است،و فریبندگی و ساختار جدی سریال،به یک صورت مورد توجه قرار می گیرند.

اما اگر دریافتید که سریال مد نظر شما،به نکات ظریفی اشاره دارد،سرنخ هایی که در سریال به دست می آیند،نیازمند هدیه های بصری و معنایی برای تماشاگران خود است تا در جریان رمزگشایی آنها،لذت ببرند،احتمالا شما در حال دیدن معیارهایی از نوع مولفه های یک سریال معتبر هستید.نکته اساسی در این زمان،دقت بیننده است –همانگونه که «نوئل مورای»[4] از این بحث در یادداشتی چنین یاد کرده  است؛«واسطه معتبر»،که در طبقه بندی فیلم های تلویزیونی،اعتبار را بازگو می کند،به گونه ای که اغلب،تحت بررسی دقیق قرار میگیرد،با تلاقی نظر طرفداران سریال و منتقدهای سینمایی،که هر نکته ای از سریال را موشکافانه مورد نظر قرار دهند،چه از لحاظ سبک و ژانر و چه از نظر پیام هایی که مستتر در بافت داستان قرار گرفته اند.این فرمول نه چندان معمول درباره سریال گمشده[5] انجام شده بود،اما در این میان سریال وسترنی و علمی تخیلی «جهان غرب»[6] در پایین ترین رده چنین تفاهمی بین منتقدان و تماشاگران است.

9. مولفه «مرد غمگین».پیش از این در این سایت چند گامی به تعریف  قهرمانانی هیجان زده  که مشت های گره کرده دارند،نزدیک شده بودیم.مردان خشنی که در سریال های تلویزیونی جایگاه قهرمانانه خود را حفظ کرده اند.با این اوصاف،این مساله ریشه در تاریخ دارد،به صورتیکه با ناخودآگاه جمعی ما پیوست ناگسستنی داشته است. قهرمانان جدی تلویزیونی که تقریبا همگی میانسال هستند،چه بسا بیشتر سفید پوست هستند،مردانی که اکثرا نقصی دارند که به رغم آن نواقص می خواهند راه و روش خود را در میان دنیا ایجاد کنند.آنها فرصت هایی دارند تا کم و بیش،زنان را مفتون خود کنند،واغلب فرصت های خوبی برای کنترل خشم خود دارند.برای دیدن این ویژگی ها،حتما به سریال های کارآگاه واقعی[7]،ری داناوان[8]،بیلیون ها[9]،آقای ربات،لژیون[10]،بهتره به سال زنگ بزنی،به چهارپا غذا بده[11]،بازماندگان وبسیاری از دیگر سریال هایی قدیمی که چنین قهرمانانی در خود پذیرا شده اند.

 

 

 

 

 

 



[1] Legion نام مجموعه‌ای تلویزیونی است که نوآ هاولی برای شبکه اف‌ایکس ساخته است و براساس یکی از شخصیت‌های مارول کامیکس به نام لژیون نوشته شده است. این مجموعه، به سری فیلم‌های مردان ایکس ارتباط دارد.دیوید هالر با بازی دن استیونز، جهش‌یافته‌ای است که در کودکی به اسکیزوفرنی مبتلا شده است. از دیگر بازیگران این مجموعه می‌توان به آبری پلازا، بیل اروین، کیتی اسلتون و جین اسمارت اشاره کرد.اولین فصل این سریال، هشت قسمت دارد و اولین قسمت آن در ۸ فوریه ۲۰۱۷ پخش شده است.

[2] Westworld مجموعهٔ تلویزیونی وسترن مهیج در سبک علمی–تخیلی است که توسط جاناتان نولان و لیزا جوی برای شبکهٔ اچ‌بی‌او ساخته شده‌است. این مجموعه براساس فیلمی با همین نام محصول ۱۹۷۳ است که نوشته و ساختهٔ مایکل کرایتون، رمان‌نویس آمریکایی است. در نوامبر ۲۰۱۶، شبکهٔ اچ‌بی‌او قرارداد ساخت فصل دوم این مجموعهٔ تلویزیونی را تمدید کرد که دارای ۱۰ قسمت خواهد بود.داستان این مجموعهٔ تلویزیونی در یک شهر بازی وسترن خیالی در غرب آمریکا اتفاق می‌افتد که ساکنان آن را انسان‌های مصنوعی که «میزبان» نام دارند، تشکیل می‌دهند. از سوی دیگر، گروهی از انسان‌های واقعی که «تازه‌ واردان» یا «مهمانان» نام دارند، با پرداخت مبالغی زیاد می‌توانند وارد محوطهٔ پارک وست‌ورلد شوند و هرکاری که مایل باشند را انجام دهند و قادر خواهند بود تا با میزبانان هرطور که می‌خواهند رفتار کنند، بدون آنکه ترسی از تلافی توسط میزبانان داشته‌باشند.در آغاز داستان با دنیایی مواجه می‌شویم که درمورد آن هیچ اطلاعاتی نداریم و هرچه داستان به جلو می‌رود پاسخ برخی سوالات را در میابیم و سوالات اساسی‌تری برای ما ایجاد می‌شود.

[3] The Leftovers مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی به تهیه کنندگی دیمون لیندِلوف و تام پِروتا و برگرفته از رمان پِرّوتا با همین نام است که از تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴ از شبکه اچ‌بی‌او پخش شد.فصل اول از ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴ تا ۷ سپتامبر، و فصل دوم از ۴ اکتبر ۲۰۱۵ تا ۶ دسامبر همان سال پخش شدند.بازماندگان دربارهٔ اتفاقات بعد از یک واقعه رستاخیز مانند است- مثل بازگشت مسیح برای انتقال افراد باایمان به بهشت- و تمرکز فیلم روی افرادیست که منتقل نشده‌اند و در زمین رها شده‌اند.

[4] Noel Murray

[5] Lost مجموعهٔ تلویزیونی آمریکایی است که زندگی بازماندگان سقوط هواپیمایی را که از سیدنی به لس‌آنجلس می‌رفته، به تصویر می‌کشد. آن‌ها در جزیرهٔ مرموز و گرمسیری در اقیانوس آرام جنوبی گیر افتاده‌اند. شیوه بیان داستان این سریال منحصربه‌فرد است. در طول هر قسمت، معمولاً بخش‌هایی از زندگی شخصیت‌های داستان در جزیره و بخش‌هایی از زندگی گذشتهٔ (یا گاهی آینده) آن‌ها را می‌بینیم. این مجموعه تلویزیونی، تحسین مردم و منتقدین را برانگیخت و منتقدان این سریال را در بین ۱۰ سریال برتر تاریخ تلویزیون آمریکا قرار داده‌اند.

[6] Westworld

[7] True Detective نام یک مجموعهٔ تلویزیونی آمریکایی ساختهٔ نیک پیزولاتو است و از شبکهٔ اچ‌بی‌او پخش می‌شود. فصل اول این سریال در چند خط زمانی اتفاق می‌افتد و بر روی تحقیقات دو پلیس برای یافتن قاتلی سریالی که دست به‌جنایت‌هایی زده، طی مدت ۱۷ سال متمرکز است.این سریال در فصل اول با نظرات مثبت و تحسین منتقدان روبرو شد؛ مجلهٔ آتلانتیک سریال کارآگاه حقیقی را «بهترین مجموعه تلویزیونی» خواند و متاکریتیک به این مجموعه، لقب «تحسین جهانی» داد. این سریال به سبک آنتولوژی ساخته شده است، بدین معنا که در انتهای هر فصل، داستان خاتمه یافته و فصل بعد با داستانی متفاوت و تیم بازیگری جدید ساخته خواهد شد.

[8] Ray Donovan مجموعه درام جنایی ساخته آن بایدرمن است که از شبکه کابلی شوتایم در آمریکا پخش می‌شود. تاکنون ۵ فصل از این سریال پخش شده و برای فصل ششم تمدید شده است

[9] Billions درباره یکی از نجات یافتگان حمله تروریستی به مرکز تجارت جهانی در روز یازدهم سپتامبر است.

 

[11] Feed the Beastسریالی که خود اقتباس از یک سریال دانمارکی است.


برچسب‌ها: ترجمه یادداشت
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ و ساعت 14:51 |

مولفه مرد غمگین و دلربا!

ترجمه:هومن ظریف

در بخش پیشین این مطلب ،از «13 نشانه برای سریالی معتبر»که در سایت Vulture توسط «کاترین وان آرندوک» روایت شده است،6 نشانه را برشمردیم؛

1.سریال،شبیه رمان است.

2.شبیه یک فیلم سینمایی است.

3.سریال معتبر،اپیزودیک نیست،بخش بندی شده است.

4 .فصل نخست آن،فقط فصل نخست نیست بلکه یک بخش راهبردی است.

5. ایجاد خود آگاهی و کشف درون بیینده.

6. سیاهی.

واینک بخش هفتم؛ غافلگیری یا «این دیگه چی بود که الان اتفاق افتاد؟!»

شاید شما می دانید که در حال تماشای سریالی معتبر هستید که  دشوار است در همان لحظات نخست متوجه شوید و شاید در حال تماشای سریالی معتبر هستید با علم بر اینکه ممکن است چه اتفاقاتی بیافتد اما نمی توانید این اتفاقات را پیش بینی کنید.در یک سنت رایج تلویزیونی،منصفانه است که بینندگان نتوانند حدس بزنند که کدام هنرپیشه تاثیر بیشتری بر ادامه سریال دارد و اتفاقات جدی را رقم می زند و بینندگان به قول معروف آن را نمی گیرند، این بدان معنی نیست که بیننده باید چرخ دنده را دوباره اختراع کند.

البته این مساله به آن معنی نیست که شما با دیدن یک اپیزود «لژیون»[1] از سریال با خود بگویید که؛«وای،این باید جدی سریال زیبایی باشه،عجب چیزی دیدم» این قضیه شامل برخی سریال های دیگر هم می شود،مانند سریال «آقای ربات»،جهان غرب[2]،بازماندگان[3]و البته،سریال «پاپ جوان».

8.  همه بخش های سریال،مهم هستند.

بر اساس آنچه در بخش قبل گفته شد،همه بخش های سریال بصورت فزاینده و رشد کننده باید‌ دارای اهمیت باشد تا بتواند تلویزیون در رقابت با دیگر پخش کننده ها نظیر پخش کننده ها دیجیتالی خانگی،موفق باشد. در روزگاری به سر می بریم که شما توانایی آن را دارید که اپیزودی از فیلم را رد کنید و فرض کنید که آنقدر به روز باشید که بتوانید هر لحظه سریال را از تلویزیون رصد کنید.در نتیجه،اینکه همه بخش های سریال،ارزشمند باید باشد،به صورت به صورت فزاینده ای،سیاست هر سریال تلویزیونی شده است،و فریبندگی و ساختار جدی سریال،به یک صورت مورد توجه قرار می گیرند.

اما اگر دریافتید که سریال مد نظر شما،به نکات ظریفی اشاره دارد،سرنخ هایی که در سریال به دست می آیند،نیازمند هدیه های بصری و معنایی برای تماشاگران خود است تا در جریان رمزگشایی آنها،لذت ببرند،احتمالا شما در حال دیدن معیارهایی از نوع مولفه های یک سریال معتبر هستید.نکته اساسی در این زمان،دقت بیننده است –همانگونه که «نوئل مورای»[4] از این بحث در یادداشتی چنین یاد کرده  است؛«واسطه معتبر»،که در طبقه بندی فیلم های تلویزیونی،اعتبار را بازگو می کند،به گونه ای که اغلب،تحت بررسی دقیق قرار میگیرد،با تلاقی نظر طرفداران سریال و منتقدهای سینمایی،که هر نکته ای از سریال را موشکافانه مورد نظر قرار دهند،چه از لحاظ سبک و ژانر و چه از نظر پیام هایی که مستتر در بافت داستان قرار گرفته اند.این فرمول نه چندان معمول درباره سریال گمشده[5] انجام شده بود،اما در این میان سریال وسترنی و علمی تخیلی «جهان غرب»[6] در پایین ترین رده چنین تفاهمی بین منتقدان و تماشاگران است.

9. مولفه «مرد غمگین».پیش از این در این سایت چند گامی به تعریف  قهرمانانی هیجان زده  که مشت های گره کرده دارند،نزدیک شده بودیم.مردان خشنی که در سریال های تلویزیونی جایگاه قهرمانانه خود را حفظ کرده اند.با این اوصاف،این مساله ریشه در تاریخ دارد،به صورتیکه با ناخودآگاه جمعی ما پیوست ناگسستنی داشته است. قهرمانان جدی تلویزیونی که تقریبا همگی میانسال هستند،چه بسا بیشتر سفید پوست هستند،مردانی که اکثرا نقصی دارند که به رغم آن نواقص می خواهند راه و روش خود را در میان دنیا ایجاد کنند.آنها فرصت هایی دارند تا کم و بیش،زنان را مفتون خود کنند،واغلب فرصت های خوبی برای کنترل خشم خود دارند.برای دیدن این ویژگی ها،حتما به سریال های کارآگاه واقعی[7]،ری داناوان[8]،بیلیون ها[9]،آقای ربات،لژیون[10]،بهتره به سال زنگ بزنی،به چهارپا غذا بده[11]،بازماندگان وبسیاری از دیگر سریال هایی قدیمی که چنین قهرمانانی در خود پذیرا شده اند.

 

 

 

 

 

 



[1] Legion نام مجموعه‌ای تلویزیونی است که نوآ هاولی برای شبکه اف‌ایکس ساخته است و براساس یکی از شخصیت‌های مارول کامیکس به نام لژیون نوشته شده است. این مجموعه، به سری فیلم‌های مردان ایکس ارتباط دارد.دیوید هالر با بازی دن استیونز، جهش‌یافته‌ای است که در کودکی به اسکیزوفرنی مبتلا شده است. از دیگر بازیگران این مجموعه می‌توان به آبری پلازا، بیل اروین، کیتی اسلتون و جین اسمارت اشاره کرد.اولین فصل این سریال، هشت قسمت دارد و اولین قسمت آن در ۸ فوریه ۲۰۱۷ پخش شده است.

[2] Westworld مجموعهٔ تلویزیونی وسترن مهیج در سبک علمی–تخیلی است که توسط جاناتان نولان و لیزا جوی برای شبکهٔ اچ‌بی‌او ساخته شده‌است. این مجموعه براساس فیلمی با همین نام محصول ۱۹۷۳ است که نوشته و ساختهٔ مایکل کرایتون، رمان‌نویس آمریکایی است. در نوامبر ۲۰۱۶، شبکهٔ اچ‌بی‌او قرارداد ساخت فصل دوم این مجموعهٔ تلویزیونی را تمدید کرد که دارای ۱۰ قسمت خواهد بود.داستان این مجموعهٔ تلویزیونی در یک شهر بازی وسترن خیالی در غرب آمریکا اتفاق می‌افتد که ساکنان آن را انسان‌های مصنوعی که «میزبان» نام دارند، تشکیل می‌دهند. از سوی دیگر، گروهی از انسان‌های واقعی که «تازه‌ واردان» یا «مهمانان» نام دارند، با پرداخت مبالغی زیاد می‌توانند وارد محوطهٔ پارک وست‌ورلد شوند و هرکاری که مایل باشند را انجام دهند و قادر خواهند بود تا با میزبانان هرطور که می‌خواهند رفتار کنند، بدون آنکه ترسی از تلافی توسط میزبانان داشته‌باشند.در آغاز داستان با دنیایی مواجه می‌شویم که درمورد آن هیچ اطلاعاتی نداریم و هرچه داستان به جلو می‌رود پاسخ برخی سوالات را در میابیم و سوالات اساسی‌تری برای ما ایجاد می‌شود.

[3] The Leftovers مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی به تهیه کنندگی دیمون لیندِلوف و تام پِروتا و برگرفته از رمان پِرّوتا با همین نام است که از تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴ از شبکه اچ‌بی‌او پخش شد.فصل اول از ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴ تا ۷ سپتامبر، و فصل دوم از ۴ اکتبر ۲۰۱۵ تا ۶ دسامبر همان سال پخش شدند.بازماندگان دربارهٔ اتفاقات بعد از یک واقعه رستاخیز مانند است- مثل بازگشت مسیح برای انتقال افراد باایمان به بهشت- و تمرکز فیلم روی افرادیست که منتقل نشده‌اند و در زمین رها شده‌اند.

[4] Noel Murray

[5] Lost مجموعهٔ تلویزیونی آمریکایی است که زندگی بازماندگان سقوط هواپیمایی را که از سیدنی به لس‌آنجلس می‌رفته، به تصویر می‌کشد. آن‌ها در جزیرهٔ مرموز و گرمسیری در اقیانوس آرام جنوبی گیر افتاده‌اند. شیوه بیان داستان این سریال منحصربه‌فرد است. در طول هر قسمت، معمولاً بخش‌هایی از زندگی شخصیت‌های داستان در جزیره و بخش‌هایی از زندگی گذشتهٔ (یا گاهی آینده) آن‌ها را می‌بینیم. این مجموعه تلویزیونی، تحسین مردم و منتقدین را برانگیخت و منتقدان این سریال را در بین ۱۰ سریال برتر تاریخ تلویزیون آمریکا قرار داده‌اند.

[6] Westworld

[7] True Detective نام یک مجموعهٔ تلویزیونی آمریکایی ساختهٔ نیک پیزولاتو است و از شبکهٔ اچ‌بی‌او پخش می‌شود. فصل اول این سریال در چند خط زمانی اتفاق می‌افتد و بر روی تحقیقات دو پلیس برای یافتن قاتلی سریالی که دست به‌جنایت‌هایی زده، طی مدت ۱۷ سال متمرکز است.این سریال در فصل اول با نظرات مثبت و تحسین منتقدان روبرو شد؛ مجلهٔ آتلانتیک سریال کارآگاه حقیقی را «بهترین مجموعه تلویزیونی» خواند و متاکریتیک به این مجموعه، لقب «تحسین جهانی» داد. این سریال به سبک آنتولوژی ساخته شده است، بدین معنا که در انتهای هر فصل، داستان خاتمه یافته و فصل بعد با داستانی متفاوت و تیم بازیگری جدید ساخته خواهد شد.

[8] Ray Donovan مجموعه درام جنایی ساخته آن بایدرمن است که از شبکه کابلی شوتایم در آمریکا پخش می‌شود. تاکنون ۵ فصل از این سریال پخش شده و برای فصل ششم تمدید شده است

[9] Billions درباره یکی از نجات یافتگان حمله تروریستی به مرکز تجارت جهانی در روز یازدهم سپتامبر است.

 

[11] Feed the Beastسریالی که خود اقتباس از یک سریال دانمارکی است.


برچسب‌ها: ترجمه یادداشت
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ و ساعت 14:51 |

سریالی شبیه به یک رمان

ترجمه:هومن ظریف

در شماره گذشته در میان سخنان نویسنده و کارگردان سریال های بریکینگ بد و «بهتره به سال زنگ بزنی»،با اشاره کورنهابر،مدیرهیات هفده نفره نویسندگان سریال مواجه شدیم که  این  مقاله مهم، برای شناسایی سریال های جذاب و البته سودمند است.

از «13 نشانه برای سریالی معتبر»که در سایت Vulture توسط «کاترین وان آرندوک» روایت شده است،دو نشانه را برشمردیم؛

1.سریال،شبیه رمان است و 2.شبیه یک فیلم سینمایی است و اما نکته سوم؛

3.سریال معتبر،اپیزودیک نیست،بخش بندی شده است.

تعبیر و تبیین این سخن که سریال معتبر باید «شبیه یک رمان» باشد،در اینجا تفاوت معنایی خودش به شما به عنوان یک بیننده، را نشان می دهد به گونه ای که می توانید نتیجه گیری کنید درباره سریال هایی که تا کنون مشاهده کرده اید که آیا قسمت های هر فصل،آیا تکه های ناقصی بوده اند یا خیر.

شما نمی توانید یک کتاب را بر اساس یک بخشی که از آن خوانده اید،قضاوت کنید و براین اساس،شما به عنوان یک بیینده نمی توانید سریالی را با دیدن تنها یک قسمت مورد قضاوت قرار دهید.زیرا این دو هرگز ساحت اپیزودیک نداشته اند،بلکه یک بخش بوده اند.

4 –فصل نخست،فقط فصل نخست نیست بلکه یک بخش راهبردی است.

این مساله به ویژه در «نتفلیکس»رعایت می شود به صورتیکه سریال های این شبکه به صورت یک بخش راهبردی برای بخش های دیگر محسوب می شوند.در واقع این استراتژی تلویزیون است که اعتماد بینده را جلب کند تا ده ساعت از زندگی را صرف دیدن چیزهایی کند که در بخش نخست به آن اشاره کرده بود.

بهترین مثال در این باره پارادایم نتفلیکس در عرصه تلویزیون است،جایی که همانند «خط خون»[1] که به واسطه آن طرح مناسب راهبردی قسمت نخست یک سریال،درک می شود.

5 – ایجاد خود آگاهی و کشف درون بیینده.

آیا این سریالی که می بینیم،به تنهایی خودش یک جُک و لطیفه است؟یا خیر؟ آیا این خودخواهی به تصویر کشیده شده مرگباری است که می بینیم یا صرفا یک لایه ای از داستان است؟

خوش آمده اید به یک چارتی که دیگر می توان به آن به سادگی گفت،مدلی به نام «پاپ جوان»[2]،موقعیت مبهمی از خودخواهی و فقدان صداقتی که باعث ایجاد فضایی غم انگیزی می شود و البته سرانجام به کشف در ذهن تماشاگر خواهد شد.  Corey Atadمنتقد فیلم،دراین باره چنین توصیفی را به کار برده است که؛«یک استمرار،درباره بحثی پیرامون حقیقت پوچی که در همه چیز نمایان است»،که بی تردید باید یک کم وبیش باعث اعتبار یک پروژه باشد.

6 – سیاهی.

هی، موضوع جدی است! مسلما بسیاری از چراغ ها باید خاموش شوند. ایده آل این است که رنگ ابتدایی پلت اصلی نیز باید به صورت جدی به سمت رنگ های قهوه ای و خاکستری میل کنند.اگر در سریال نیاز است که رنگ های ابتدایی را به صورت ساچوره استفاده کنید،بهتر است که به صورتی انجام شود که مثلا در صحنه خونریزی یک کاراکتر،راهی هنرمندانه در خلق یک تصویر برای ما بگشاید.اگر چنین چیزی،واقعا لازم است،شما ممکن است که در این صحنه از داستان،چند فِرِم زیبا وارد کنید،چند شات به صورت لنداسکوپ پایدار با رنگ هایی دراماتیک.فهرست دم دستی و ناقصی از سریال هایی که به صورت عجیب نور ناکافی تصویربرداری شده اند: سریال امریکایی ها[3] ،سریال تلویزیونی «وایسا ،آتش رو بگیر»[4]،آقای ربات[5]،بازی تاج و تخت(که صحنه های کرم رنگ و قهوه ای تیره و سیاه وتیره‌ آن مشهور تماشاگران است)،خانه پوشالی(منظور همین سریالی است که جناب کوین اسپیسی،از ادامه اش منع شده اند)،مردگان متحرک[6] و دیگر سریال هایی که به صورت اسپینافی در پروژه دنیای سینمایی مارول[7] ساخته می شوند.



[1]این سریال از سال 2015 آغاز شده است.  تولید شده در نتفلیکس و در ژانر تریلر داراماست.Bloodlineسریال

[2] The Young Pope سریالی است که درباره پاپ جوان امریکایی است که برخلاف انتظار کسانی که او را به این منصب رسانده اند،بسیار آب زیرکاه است و لایه های متفاوتی از این کاراکتر را شاهد هستیم و البته موقعیت هایی که در سریال دیده می شود،باعث ایجاد ساختاری شده است که تماشاگر مدام با ساختارگرایی و برخی اوقات،هجو خود سریال در برخی از سکانس ها مواجه می شود.

[3] The Americansمجموعه تلویزیونی است که توسط جو وایزبرگ افسر سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) ساخته شده است. اولین قسمت این مجموعه در ۳۰ ژانویه ۲۰۱۳ در شبکه کابلی اف ایکس پخش شد و تا ۱ می ۲۰۱۳ فصل اول آن تمام شد. فصل دوم این مجموعه در ۲۶ فوریه ۲۰۱۴ به روی آنتن رفت.داستان سریال در دهه ۱۹۸۰ و در زمان جنگ سرد می‌گذرد و زندگی الیزابت و فیلیپ جنینگز را نشان می‌دهد که دو مأمور مخفی کا گ ب از شوروی هستند که به عنوان یک زوج آمریکایی در ویرجینیای شمالی در حومه شهر واشینگتن با فرزندانشان زندگی می‌کنند. همچنین در همسایگی آنها فردی به نام استن بیمن از مأموران اف‌بی‌آی اسکان دارد.سریال در رابطه با زندگی شخصی و کاری خانواده جنینگز است که بعضی مواقع اتفاقات دنیای واقعی را نیز در داستان سریال وارد می‌کنند. سازنده مجموعه عقیده دارد که موضوع اصلی سریال دربارهٔ یک ازدواج است.

[4] Halt and Catch Fire

[5] Mr. Robot مجموعهٔ تلویزیونی آمریکایی، در ژانر درام و تریلر روانشناسانه است که توسط سم اسماعیل ساخته‌شده‌است. پخش این سریال از تاریخ ۲۴ ژوئن ۲۰۱۵ در شبکهٔ کابلی یواس‌ای نتورک آغاز شد.

سم اسماعیل در چندین مصاحبه اشاره کرده است که به فرهنگ هک کردن علاقه داشته و پانزده سال پیش تصمیم گرفته فیلمی دربارهٔ هکرها بسازد اما این اتفاق نیفتاد. جالب است که اسماعیل جدا از مشاوره با متخصصان هک و حملات سایبری از یک رخداد واقعی هم برای طراحی این سریال الهام گرفته است. اسماعیل اصالت مصری دارد و می‌گوید بهار عربی منبع الهام او در نوشتن سریال بوده،همان‌طور که در بهار عربی جوانان معترض با استفاده از رسانه‌های اجتماعی هدف خود را پیش بردند، در سریال «آقای ربات» هم فناوری و تکنولوژی راه پیش بردن اهداف گروه‌های مختلف و از همه مهم تر گروه «اف سوسایتی» (گروهی به سردمداری آقای ربات) است.

در ابتدا قرار بود سم اسماعیل «آقای ربات» را به شکل یک فیلم سینمایی بنویسد و بسازد و در انتهایش شخصیت اصلی بفهمد که دچار اختلال روانی است در حالی که درگیر یک نقشه بزرگ شده است. اما اسماعیل موقع نوشتن این متن متوجه شده که فیلمنامه اش ابعاد بسیار وسیعی دارد و متنش بیشتر به درد سریال می‌خورد؛ بنابراین اسماعیل ۲۰صفحه از ۸۹ صفحه فیلمنامه‌ای که نوشته بود جدا کرد و آن را تبدل به متن قسمت اول سریال یا همان اپیزود پایلوت کرد. پایانی که برای فیلمنامه در نظر گرفته بود به پایان فصل اول سریال بدل شد.

[6] The Walking Dead یک مجموعه تلویزیونی درام، ترسناک و پسا رستاخیزی آمریکایی، ساختهٔ فرانک دارابونت است. این مجموعه، از روی کتاب مصوری با همین نام نوشته رابرت کرکمن، تونی مور و چارلی ادلرد ساخته شده‌است. این مجموعه داستان از آنجا آغاز می‌شود که اندرو لینکولن در نقش معاون کلانتر، ریک گرایمز، پس از برخاستن از کما با دنیایی مواجه می‌شود که پر از مردگان متحرکی است که مشابه زامبی‌های فیلم‌های ژانر وحشت جورج ای. رومرو، گوشت انسان را می‌خورند. او سعی می‌کند که خانواده‌اش را پیدا کند و در این راه با گروهی از بازماندگان که همسر و فرزندانش بین آنها هستند برای زنده ماندن تلاش می‌کند.

[7] The Marvel Cinematic Universe (MCU) television series.دنیای سینمایی مارول،در واقع اشاره به چندین سریال مرتبط بایکدیگر است که لزوما برای دیدن یکی نباید دیگری را دیده باشید.در این سریال های نتفلیکس،سوپرقهرمان های تلویزیون های امریکا بر اساس کاراکترهایی که در کتاب های کمیک استریپ نشر مارول به چاپ رسیده اند،به تصویر کشیده شده اند.


برچسب‌ها: ترجمه یادداشت
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ و ساعت 14:49 |

 

مدیریت ریتم داستان

ترجمه:هومن ظریف

«شگفت آور است که شما در این سریال  دو کاراکتر داشته باشید که هر دو یک هدف مشروع داشته باشند در صورتیکه هیچکدام از مغالطه پهلوان پنبه‌ (مغلطه) استفاده نکنند.«چاک» و «جیمی»،اگر با هم بحث کنند،هر دو یک منطق مشترک دارند.به همین ترتیب،«جیمی» و«کیم» نیز چنین حالتی خواهند داشت. همه آنها،انسان های ناقصی با زاویه دیدی هستند که بنا بر تجاربی که دارند،خود را عقل کل می دانند!»

این نقل قول از «کولد» یکی از نویسندگان سریال «بریکینگ بد» و «بهتره به سال زنگ بزنی» است،که در شماره پیشین درباره آن صحبت شده بود.این گفتگوها در زمان انتظارعلاقه مندان سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» انجام شده است.سریالی که موقعیت های دو برادر حقوقدان را در برابر هم با دقت به روایت خط سیر منطقی کنش و واکنش های این دو در قلمرو اخلاق و عدالت،به خوبی روایت می کند.

 اما در ادامه‌ ترجمه گفتگوی جالب و پرنکته ای  با عنوان؛«کارمای جهانی بهتره به سال زنگ بزنی» در سایت «اقیانوس اطلس»، پیتر گولد» و «ونس گلیگان»، دو همکار آفریننده این سریال،چنین صحبت های خود را پیش می گیرند؛

کورنهابر(خبرنگار):با همه آن شخصیتی که  تابحال برای «چاک» در سریال در نظر گرفته شده است،او تقریبا همان قدر فریبکار و دغل است که ما از «جیمی» انتظار داریم.

گیلیکان:البته اون آدم دغل بهتری است،مگر نه؟فکر کنم این ژنتیکی بوده.چاک به مهارتی رسیده است که بعید می دانم که «جیمی» رسیده باشد. «چاک»به عنوان فردی دارای اخلاق ناب و غیرقابل انکار، می تواند خود را نشان بدهد،او رندی های«جیمی» را از «سیسرو»[1] آموخته است.

کورنهابر:در فصل جدید سریال اتفاقات زیادی را شاهد خواهیم بود،اما من نمید انم که آیا مردم بر این باور خواهند بود که ریتم سریال «بهتره به سال زنگ بزنی»آهسته است یا نه.عوامل سریال در باره روند کار چگونه فکر می کنند؟

گلیگان:بدون تردید این سریال نسبت به دیگر سریال های تلویزیونی آهسته تر پیش می رود.دنیای سریال سازی در تلویزیون این روزها بسیار بزرگ است و باید پذیرای هرچیزی باشد.من سریال های زیادی را دیده ام که چنان ریتم تندی دارند که آدم داستان را گم می کند.پس من فکر می کنم که اولا داستان های کوچکتری در این فضا بگنجانم و دوم اینکه نظر شخصی ام این است که چیزی را انجام می دهم که آنچه که گفتید را به عنوان پادزهر خنثی کند.

بر اساس آنچه گفته شد،کاری که ما در سریال «بریکینگ بد» انجام دادیم این بود که؛ ما برخی موضوعات  را سرعت می دهیم، کارها را آهسته می کنیم، ریتم اتفاقات داستان را مدیریت می کنیم تا کار جالب شود.

اگر شما مسافت یک مایل را طی یک دقیقه طی کنید می تواند خسته کننده باشد اما اگر آهسته تر بروید حتما خسته کننده تر‌می شود.زمانی که به ترکیب مناسب و صحیحی از زمان بندی ریتم با استفاده از‌الهامات دراماتیک برسیم،آنگاه به چیزی می رسید که  جذاب است.

با توجه به همه این گفته ها،نخستین اپیزیود این فصل سریال با ریتم کمتری حرکت می کند ولی دومین اپیزود شتاب می گیرد.امیدوارم مردم جذب این سریال شوند.

کورنهابر:در اپیزود نخست فصل سوم،یکی از خط های داستان به صورت صامت پیش می رود و شما در واقع یک پروسه رنج آور تکنیکی را تماشا می کنید.چرا این بخش اینقدر طول می کشد؟

گلیگان:بخشی به خاطر این است که کس دیگری وجود ندارد.این نوع تصمیمات خیلی هزینه زا هستند.فلسفه من این است که تماشاگر را برای دیدن فیلم به نوعی دیگر از آنچه رایج است ترغیب کنم،وبسیاری از سریال های تلویزیونی فاقد چنین سکانس هایی هستند که چند دقیقه ای جزئیات چه بسا بدون هیچ نوع کلامی لحاظ شوند.

وقتی ما سریال «بریکینگ بد» را آغاز کردیم به صورت اجمالی دیدیم که یک سری نماهای کلوزآپ ،با ریتم تند به صحنه های درگیری ختم شده است.بعد ما پیش خود گفتیم که؛بیاییم صحنه را کمی واید تر بگیریم،کمی به ریتم آرامش بدهیم و روی یک شات تاجایی که ممکن است، تعلیق ایجاد کنیم.

وصادقانه بگویم که اگر هرکس این کار را شروع می کرد،من به او می گفتم؛کمی قاب ها را ببند و ریتم را تند تر کن.یا هر دستورالعملی که بتوانیم از این شرایط رهایی پیدا کنیم.

کورنهابر:من خوشحالم که این را می شنوم زیرا این اواخر نقدهای زیادی از طرف بینندگان سریال درباره استعاراتی که به واسطه محور اصلی داستان ایجاد می شود دیده شد.بسیاری از این کنایات در ادامه همان وقایعی بود که در سریال «بریکینگ بد»شاهد بودیم.اینکه چگونه با استفاده ازهمین مواردی که محور بسیاری از فیلم های دیگر در تلویزیون درحال پخش است،ما توانسته ایم که برداشت کنایه آمیز و استعاریک داشته باشیم،یکی از پرسش های اصلی منتقدان بود.من درباره این موارد فکر می کنم مانند آنچه در سریال «پاپ جوان»[2] شاهد بودیم و دیگر کارهای سینمایی از این دست که ساخته شده اند.

(در اینجا پاسخ کورنهابر نیازمند‌ مطالعه یک مقاله مهم برای شناسایی سریال های جذاب و البته سودمند است.اگر موافق باشید که فکر می کنم چاره ای هم ندارید،بعد از پاسخ کورنهابر ،مقاله ای که او به آن اشاره می کند را مطالعه کنیم.شاید که رستگار شویم!)

* مقاله ای با عنوان «13 نشانه برای سریالی معتبر»که در سایت :Vulture توسط «کاترین وان آرندوک» روایت شده است:

آیا می خواهید بدانید که آیا سریالی که مشاهده می کنید،سریال خوبی است؟شاید گهگاه عاشق کیفیت تصاویر یک سریال شده اید و بعد از مدتی آن را به زباله دانی ذهنتان سپرده اید! یا منتظر دیدن اپیزودیک بدبختی ها گوشه و کنار دنیا نیستید؟یک سریال تلویزیونی چگونه می تواند به مخاطبان خود چنین پیامی را انتقال دهد که؛این سریال ارزشمند و مهم است؟

«لوگان هیل» از سیزده عاملی که نقش مهمی در ایجاد اعتبار یک سریال می شوند پرده برداری کرده است.گرچه موارد بسیاری جامانده اند.راه های زیادی وجود دارد که بینندگان یک سریال به صورت همزمان،با داستان فیلم ارتباط برقرار کنند و متوجه اهمیت وقایع آن شوند.و اما برخی از این نشانه های معتبر چنین هستند:

1.سریال،شبیه رمان است.

البته این ایده شاید کمی قدیمی به نظر برسد، اما مطمئن ترین روشی است که به ما می گوید  دربازار انبوهی از سریال های تلویزیونی،گیج نشویم.رمان بودن،در قلمرو تلویزیون نیست بلکه بحثی ادبی است اما یک ده قسمت یک سریال معتبر می تواند اینگونه خود را معرفی کند.بله چنین چیزی امکان دارد و می تواند یک سریال با رمان مقایسه شود. سریال Wire و The Sopranos چه بسا چنین نظری را به اثبات برسانند.

2.شبیه یک فیلم سینمایی است.

بر اساس آنچه گفته شد ، اگرچه ساخت سریال های پر هزینه پیچیدگی های خود را دارد تا به عنوان اثری سینمایی دیده شود و چه بسا این امر باعث شود که  پیچیدگی روایت و ارزش تولید بالا شود،اما این مسائل در قالب سریال باعث چند نکته ای برای چند خصلت بصری در روایت سریالی شده است از قبیل برهنگی (زنان )و فحاشی هایی که ما در برخی رمان ها شاهد هستیم.

جالب ترین مثال این روزها، سریال Game of Thrones است که به تازگی سازندگان سریال،از آن به عنوان «یک فیلم 73 ساعته» توصیف کرده اند.

 در کل، هرچند،نمی توان به  سریال هایی دیگری چون؛ Mr. Robot، Transparentو مینی سریال Big Little Liesبه سختی نسبت  «سینمایی» داد، حتی سریال  Fargo،اما چنین لقبی همواره به سریال های موفق داده می شود.

 

 



[1] Cicero

سیسرو (زاده ۱۰۶-درگذشته ۴۳ پیش از میلاد) خطیب معروف رومی بود

[2] The Young Pope

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ و ساعت 14:46 |

 حتی سارقان هم دعا می کنند

ترجمه و تالیف:هومن ظریف

اما در ادامه  گفتگویی با عنوان«کارمای جهانی بهتره به سال زنگ بزنی» در سایت «اقیانوس اطلس»،در زمانی که همگی منتظر ادامه سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» هستند،«پیتر گولد» و «ونس گلیگان»، دو همکار آفریننده این سریال، درباره اخلاق،ارزیابی و سیاست صحبت کرده اند.

ونس گیلیکان:همه ما اختصاصات فردی جهانی را حس می کردیم در «سال گودمن» جمع شده بود.نکته مهمی که در این سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» این بود که کنش های افراد وابسته به شرایط بود و این در واقع همان سبک کار ما در سریال «بریکینگ بد» بود.هر چیزی در شرایط واقعیت حال شکل می گرفت و انگار هیچ کنترلی بر شرایط زندگی وجود نداشت،اما ما کنترل کاراکترهای داستان را در دست نویسنده قرار دادیم. برای ما جالب بود که «کارما»یی به عنوان سرنوشت محتوم داشته باشیم که هر فردی با عدالت نهایی روبرو شود،در حالی که واقعا نمی دانیم که چنین چیزی در زندگی واقعی محتمل است یا خیر.

کولد:در زندگی واقعی مردم اغلب قربانیان شرایط هستند.در این سریال و در سریال قبل(بریکینگ بد)،اشتباه برخاسته از شرایط نیست بلکه در خود کاراکتر هاست.اما این واقعیت برای من تا میانه فصل نخست سریال بریکینگ بد،روشن نشده بود.هنگامی که ما مشغول ساخت سریال شدیم،من بر این باور بودم که این روایت شخصیتی است که قربانی است،معلم دبیرستانی که سرطان گرفته است و وارد بازی دامنه داری برای حفاظت از خانواده اش شده است.

اما در واقعیت کنش و واکنش های اپیزودهای بعدی،او بخت این را داشت تا از طریق دوستانش برای تامین مخارج درمان سرطان و حمایت از خانواده اش،پولی دست و پا کند.من در این بخش از داستان بحثی را با دوستانم به یاد می آورم که گفته شد:«ما نمی توانیم چنین کاری بکنیم زیرا با ایجاد امکان تامین مالی،راه خروجی برای حل مشکلات کاراکتر ایجاد می کنیم و خودبخود،کاراکتر داستان را به زودی به پایان می برد.چگونه ممکن است او از این فرصت چشم پوشی کند؟!» و او این پول را دریافت نکرد.اینجا بود که من احساس کردم باید از گذشته این مرد چیزی وارد فیلم کنم.

و در «بهتره به سال زنگ بزنی» پرسش اصلی این است که آیا حق با «چاک» است و «جیمی» نباید شغل وکالت را ادامه دهد،یعنی کاری که جیمی با وکالت انجام می دهد شبیه کاری است یک شامپانزه با مسلسل انجام می دهد؟یا این فقط پیش بینی «چاک» است و او می خواهد با چنین رفتاری برادر خودش «جیمی» را درمان کند؟

گلیگان :شاید خود«چاک»،شایستگی وکالت را ندارد‌ یا شاید «جیمی» وکیلی بزرگ است که «چاک» او را به خاطر انگیزه های منفی اش،هدایت نکرده است.

کورنهابر:ونس(گلیگان ) شما اشاره کردی که بر این باوری که مردم علاقه زیادی دارند تا شاهد اجرای عدالت باشند.آیا فکر نمی کنی که واکنش «سال» در برابر «چاک» منطبق بر همین انتظار فطری انسان است؟

گلیگان :فکر می کنم که «سال» همان قدر احساس عدالت خواهی دارد که «جیمی» ولی نمی دانم که آیا ریشه این احساس آنها از من است یا فرد دیگری.شما می توانید یک سارق زورگیر را تصور کنید که برای دزدی به بانک رفته است و اسلحه اش را به سوی یک پیرزن نشانه گرفته و رئیس بانک را روی زمین انداخته است و نگهبانان را هدف قرار داده و با کیسه پول فرار کرده است و در تمامی این مدت انگشتانش را امیدوارانه «کراست – فینگر»[1] کرده است و با خود می اندیشد که «لطفا اجازه بده از این مخمصه در برم،من مستحقشم».همه اینها به زیبایی در چشمانش دیده می شود.

فارغ از مفهومی که ما از عدالت باور داریم،من احساس می کنم یک عطش جهانی برای انجام عدالت وجود دارد،اما نه در محیط هایی پر از هرج و مرج و سرد و بی روح و بی تفاوت.اما چه کسی می تواند بگوید؟برخی اوقات همانند یه عقوبت و «کارما»،این مساله دیده می شود،حتی زمانی که فکر کنیم که چرخ های فرسوده عدالت آهسته حرکت می کنند.اما روز دیگری فرا خواهد رسید که چنین اتفاقی نخواهد افتاد.مضحک خواهد بود که جهان«بریکینگ بد/بهتره به سال زنگ بزنی»را بی معنی فرض کرده باشیم.

کولد:از این نوع حرفها در اتاق نویسندگان سریال رد و بدل می شد.(برای بریکینگ بد).به یاد می آورم چه گفتگوهای هیجانی با «جرج ماستراس»[2]،یکی از نویسندگان سریال ،درباره این مسائل‌ داشتیم،که مثلا برای کاراکتر «جسی» باید زیاد سخت گیری نمی کردیم چون واقعا دوستش داشتیم.او کارهای بسیار سختی را انجام داده بود و در کنار او؛«والت»ی بود که در همه جنایت ها با او همکاری می کرد.این اتاق نویسندگان آدم را به نگارش چیزی که علاقه داری بیشتر علاقه مند می کند.

شگفت آور است که شما در این سریال  دو کاراکتر داشته باشید که هر دو یک هدف مشروع داشته باشند در صورتیکه هیچکدام از مغالطه پهلوان پنبه[3] استفاده نکنند.«چاک» و «جیمی»،اگر با هم بحث کنند،هر دو یک منطق مشترک دارند.به همین ترتیب،«جیمی» و«کیم» نیز چنین حالتی خواهند داشت. همه آنها،انسان های ناقصی با زاویه دیدی هستند که به تجاربشان مشروعیت می دهد.   

 

 



[1] Cross-fingering

اصطلاحی است پرکاربرد و نمادین در زبان و رفتارمردم کشور امریکا،به ویژه کودکان زمان آرزو کردن این حالت را در دو دست با انگشتان اشاره و میانی انجام می دهند.به غیر از آرزو،این حالت نیایشی عامیانه برای حفاظت خداوند در برابر خطر است.

[2] George Mastras

[3] Strawman

مغالطه پهلوان‌پنبه یا مغالطه حمله به مرد پوشالین از مغالطات مقام نقد است؛ که شخص وقتی با مدعایی مخالف است و آن را نادرست می‌داند، برای نشان دادن نادرستی آن از راه غیرمنطقی مغالطه استفاده می‌کند؛ در مغالطه پهلوان‌پنبه هیچ‌گاه دلیل و برهانی بر ضد مدعای نخستین مطرح نمی‌شود، بلکه ناقد مدعایی را که قدرت نقد آن را ندارد، کنار می‌گذارد؛ یک مدعای سست و ضعیف را که توانایی نقد آن را دارد، به طرف مقابل خود نسبت می‌دهد و به جای رد کردن مدعای اصلی، به رد کردن این مدعای ضعیف می‌پردازد. مغالطه پهوان‌پنبه ترفندی‌است که از این راه شخص می‌تواند میزان تأثیرگذاری و مقبولیت شخص مدعی را کاهش دهد؛ هرچند مدعای نخستین پاسخ داده نمی‌شود. این مغالطه، به نوع خود پرکاربرد است و در نقد مکاتب و نظریه‌های دینی، مذهبی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به کار می‌رود؛ برخی افراد غیرمتخصص نیز در جریان نقد جامعه مرتکب چنین مغالطه‌ای می‌شوند. علت نامگذاری این مغالطه به پهلوان‌پنبه این است که ناقد به جای مبارزه با پهلوان اصلی، پهلوان‌پنبه‌ای ساخته، آن را بر زمین می‌زند.

مغلطه پهلوان‌پنبه در بسیاری موارد در مناظره‌های علنی بر سر مسائل جنجال برانگیز و احساسی مورد استفاده قرار می‌گیرد

شخص الف: مناسب است که قوانین مربوط به آبجو را آسان تر کنیم؟‎

شخص ب: شما می‌گویید مواد مخدر را آزاد کنیم؟ مگر جوانان این مملکت صاحب ندارند؟ هر جامعه‌ای که دسترسی آزاد به مواد مخدر دارد محکوم به فناست و ارزش‌های انسانی و اخلاقی در آن فرو می‌ریزد.

پیشنهاد اولیه‌ شخص الف این بود که قوانین مربوط به آب جو آسان تر شود، در حالی که شخص ب پیشنهاد او را به اشتباه ارائه کرده و وانمود ‎ می‌کند که او خواهان آزاد کردن مواد مخدر است و به همین هم پاسخ می‌دهد. این یک مغلطه منطقی است چرا که شخص الف هرگز پیشنهاد به آزاد کردن مواد مخدر نداده بود.

 


برچسب‌ها: ترجمه یادداشت
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ و ساعت 14:45 |

دگردیسی «جیمی مکگیل» به «سال گودمن»

ترجمه و تدوین:هومن ظریف

 

در شماره گذشته متوجه شدیم که «ونس گلیگان» کارگردان «بریکینگ بد»،پایان بندی سریال خود را متاثر از سریال پر طرفدار دهه هفتاد میلادی،به نام  «ام ای اس اچ»بود: «اگر بخواهم بهترین پایان استاندارد را از نظر خودم بازگو کنم،در میان گزینه های بی شمار،من به سریال «ام ای اس اچ»  بسیار رجوع می کنم.وقتی قسمت های آخر این سریال پخش می شد،من یادم می آید که در چسترفیلدکانتری،ویرجینیا،جایی که من در آنجا به مدرسه می رفتم همه درباره آن صحبت می کردند.همه به دنبال تعقیب داستان بودند و همچنان که به منزل می رفتند،در انتظار قسمت پایانی سریال بودند.این واقعا یک اتفاق بود.احساسی که در آن فضا بود یک موجی ملموس در سراسر امریکا ایجاد کرده بود و همه مردم امریکا را درگیر خود کرده بود.من یادم هست که چقدر از پایان آن سریال لذت بردم.»

اما نکته جالبی که ونس گلیگان،دراین اظهار نظر بیان نکرده است و می تواند آن نکته هم به صورت ناخودآگاه ذهن او را مشغول کرده باشد این است که سریال «ام ای اس اچ»[1]نیز دو «اسپیناف» داشت که یکی از آنها،چنان موفق بود که توانست بیش از دوازده سال،تماشاگران خود را پای تلویزیون بکشاند.

«پس از مَش»[2]سریال کوتاه مدتی بود که حال و هوای سریال موفق «ام ای اس اچ» یا به عبارت ساده تر «مَش» را به ارث برده بود و روزهای دوشنبه در برنامه با والدین،با چند کاراکتر آشنا از سریال قبل یاد و خاطره شخصیت های داستان که در کمپ بیمارستانی در شرایط وسترن جنگی روزگار می گذراندند را  گرامی می داشت.

اما موفق تر از این اسپیناف،سریال «جان تراپر»[3] بود.داستان این سریال درباره شخصیت تراپر با نقش آفرینی «پرنل رابرتز» است. هنرپیشه  اهل ایالات متحده آمریکا بود که بین سال‌های ۱۹۴۹ تا ۲۰۰۱ میلادی فعالیت می‌کرد.از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به بونانزا و هوس زیر درخت نارون اشاره کرد.تراپر،بعد ازگذشت  28 سال از همکاری با بیمارستان جراحی سیار،در جنگ کره،هنوز نتوانسته است خود را شرایط وفق دهد.او همچنان با سیستم درمانی درگیرو درحال چالش است و به عنوان رئیس بخش جراحی بیمارستانی در سانفرانسیکو،رابطه عاطفی شدیدی با بیماران خود دارد.دستیار او دکتر «گونزو» گذشته ای بسیار شبیه تراپر دارد با این تفاوت که گونزو در جنگ ویتنام،ماموریت پزشکی اش را در کشوری شبیه کره انجام داده است.

این سریال،به عنوان اسپیناف«مَش»،پذیرای نقش های مکمل زیادی است.مانند نقش ماری مک کارتی به نام «استراچ» که در واقع پرستاری است که در زمان جنگ کره با تراپر همکاری می کرد،البته مک کارتی در پایان فصل نخست سریال می میرد و جای خود را به «مج سینکلر» می دهد.مج سینکلر بازیگر سفربه آمریکا و شیرشاه نیز بود.

نکته جالب توجه که می تواند به عبارتی فرق مفهوم اسپیناف و اقتباس را نشان دهد این است که پس از موفقیت سریال «پس از مَش»،از نظر قانونی،تهیه کنندگان آن،با شکایتی مبنی بر‌عدم رعایت حق مولف مواجه شدند.این شکایت به دادگاه رفت و این مساله عنوان شد که سریال «پس از مش» باید به خاطر شاخ و برگ دادن زندگی یکی از شخصیت های سریال پیشین به نام دکتر جان تراپر،مبلغی را به تهیه کنندگان سریال «مش» اعطا کند.اما نتیجه دادگاه غیر از این رقم خورد زیرا،دادگاه رای داد که اگرچه این سریال اسپیناف محسوب می شود،اما چون خود یک «اقتباس» از داستان «ریچارد هوکر» با عنوان «مش:رمانی درباره سه پزشک ارتش»[4]شناخته می شود،درنتیجه تهیه کنندگان «مش» هیچگونه حقی برای دریافت حق تالیف نخواهند داشت.نکته مضحک آنجا بود که «بخشِ تولیدات تلویزیونیِ استودیوی فاکس قرن بیستم»چون تهیه کننده هردو سریال بود،این جریان باعث شد که بخش تلویزیونی از بخش تولیدات سینمایی جدا شود.

 

 

اما گفتگوی جالبی با عنوان«کارما[5]ی جهانی بهتره به سال زنگ بزنی» در سایت «اقیانوس اطلس»[6]انجام شده است. در این گفتگو،در این زمان که همگی منتظر ادامه سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» هستند،«پیتر گولد»[7] و «ونس گلیگان»، دو همکار آفریننده این سریال، درباره اخلاق،ارزیابی و سیاست صحبت کرده اند.

اینگونه به نظر می آید که در سریال «بهتره به سال زنگ بزنی»،وکیل قضایی به نام جیمی مکگیل،به شرایط نفس گیر جنایی تن در می دهد به موازات همان تغییرو دگردیسی والتر وایت در سریال «بریکینگ بد».اما خارج از انتظاری که هست،سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» پیرامون مسائل جزئی تر و به ویژه روی معضلات دو مفهوم صداقت و وفاداری،صداقت و امید و آرزو،صداقت و چهره های دیگر معناپذیر آن در زمان تصمیم گیری های «جیمی»برای انجام کار درست،مانور می دهد.

در پایان فصل سوم،که دهم آوریل 2017،پخش آن تمام شد،ما مواجه شدیم با این واقعیت که جیمی به انجام دستکاری پرونده های برادر قاضی خود،«چاک» اعتراف کرد و بعد،«جیمی» توانست به خاطر دوست دخترش«کیم»،دادگاه و شهادت «چاک» را به گونه ای پیش ببرد که با وجود ضبط اعترافش،از دادگاه تبرئه شود.

بیش از هر چیز،این سریال،درباره اخلاق و روانشاسی است که باید از آفرینندگان این سریال درباره میزان نگاه آکادمیک آنها در خلق و انتخاب کاراکترها برای این سریال پرسید.

پیتر گولد:آنچه واقعا در پی آن بودیم این بود که خاستگاه  رفتار این شخصیت چیست؟آنها به دنبال چه هستند؟سهم هر کدام چقدر است؟به عنوان مثال در فصل نخست،جیمی وقتی که پول کلانی را به صورت غیر قانونی می توانست صاحب شود،دریافت نکرد و البته سال گودمن نیز تن به این کار نداد همانگونه که جیمی چنین کاری را نمی توانست بکند.آن موقع دلیل های اخلاقی زیادی برای چرایی انجام نشدن این کار وجود داشت،اما فارغ از همه این موارد،جیمی فرصتی را پیش روی خود می دید که می توانست به کیم کمک کند.پس این قضیه پیچیده اخلاقی بود.

از همان ابتدای سریال،همواره این پرسش در ذهن ما نقش می بست که این فرد چقدر متفاوت است با «سال گودمن»،چگونه چنین چیزی امکان پذیر است؟

یکی از روش هایی که ما می توانستیم این ایده را نشان بدهیم قضیه آمادگی «توکو» برای کشتن دو جوان اسکیت باز،بود که در اپیزود دوم دیدیم.مشاهده کردیم که «جیمی» از آن دو دفاع کرد وقتی سال،نتوانست،چون «سال»بسیار نگران پوستش بود!(در واقع جیمی مکگیل با استحاله شخصیتش و دگردیسی تبهکارانه،سرانجام از جیمی مکگیل به سال گودمن تبدیل می شود).

در نهایت،در اعماق وجود و شخصیت این فرد،تغییراتی اخلاق و روحی  در حال شکل گیری است تا «سال گودمن» خلق شود.

 

 

 

 

 



[1] M*A*S*H

[2] AfterMASH (1983–85)

[3] Trapper John, M.D. (1979–86)

[4] MASH: A Novel About Three Army Doctors

[5] در هندوئیسم و بودیسم مفهوم کارما به معنی زیستکار یا عملکرد فرد در زندگی است و این عملکردها ذاتاً و به طور خودکار نتایجی در این زندگی و زندگی بعد به دنبال دارند. بدین معنی که «هر چه بکاری همان درو خواهی کرد». در باور هندوان و بوداییان، بر اثر کردارهای فرد (کارما) نیرویی ایجاد می‌شود که چگونگی زندگی آن فرد را در این زندگی و زندگی‌های بعدی‌اش مشخص می‌کند. اصل کارما می‌گوید که نتیجه هرآنچه انجام می‌دهیم به خودمان بازمی‌گردد.

[6] www.theatlantic.com

[7] Peter Gould


برچسب‌ها: ترجمه یادداشت
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ و ساعت 14:42 |
نقدی بر برنامه «آیین آواز» در گفتگو با امیر مداح: شهرهای صاحب مکتب آواز را دریابید! 

 

س – ادیت یعنی چی،فرآیند کار چگونه بوده است؟ ج – ببینید! نوارها ریلی بود و خواننده یک جا به دلیلی توقف می کرد و فاصله می افتاد و مرحوم صبحدل اینها را می چسباند به همدیگر.از این لحاظ. س – در واقع آن اجرایی که ما می شنویم اجرای نیست و از چهل دقیقه چیزی درآمده است که اکنون مشهور است؟ ج –بله،احسنت!حالا ممکن بود آقای شجریان یک نفس خوانده بود و رفته بود و برخی جاها بین این فراز و فرود ها یک مقداری فاصله زیاد بوده و در ادیت،این فواصل کم شده است

 

 

هومن ظریف :مدت زیادی نیست که برنامه آیین آواز،با این نام ارجمند،با تلاش علی شیرازی عزیز و عنایت شهرام صارمی،در فرهنگستان ارسباران خط خاطره ای در یادهای پرتلاطم امروز ما گذاشته است. راقم این سطور که ردیف آوازی را ابتدا توسط شاگرد علیرضا افتخاری،جناب مهرداد درودگر در سال هفتاد،با چند گوشه درآمدی مایه افشاری چون؛جامه دران،آغاز کردم،واقعا همانند همان حالت خاستگاه این گوشه،جامه بر خود دریدم تا در سال هفتاد تا هفتاد و شش،نوارکاست هایی برای ادامه آموزش پیدا کنم. یادم می آید که نوارکاست های ردیف ‌استادان «دوامی» و «کریمی» را به سختی از دوستان و خویشاوندان استاد شجريان در مشهد،که نزدیکی دانشکده ادبیات،نوارفروشی داشتند،خریداری می کردیم و شکسته و بسته تمرین ها را انجام می دادیم.نه از گروه خبری بود و نه تشکلی و نه همدلی! سال هفتاد و چهار،به گنجینه نوارخانه جهاد دانشگاهی مشهد رخنه کردیم و آن کاست های کانون پرورش که استادان ؛«روشن روان» و «شجریان» اجرا کرده بودند را غنیمت می دانستیم.اما بازهم، برای تمرین کسی نبود.البته برای آواز خدمت «حسین شاکری»که به حق،هم ردیف استاد دوامی و ردیف استاد کریمی را احاطه داشتند،می توانستیم برویم.اما هنرمندان آواز،نظیر چنین موهبتی که در «آیین آواز»فرهنگسرای ارسباران انجام می شود،نداشتند. آنچه در آیین آواز،اصل مسلم است،ارتباط موثر و لاینقطع شاگردان و استادان است.گهگاه دیده ایم،حتا استادی در این برنامه اجرایی داشته است و با پچ پچ انتقاد در بین حضار روبرو شده است و جوانی چون «حمید رضا منفرد»، باعث غریو زنده باد،شده است. برنامه آیین آواز به شهر «زنجان» هم کشیده شد ولی چند نکته است که می تواند این جریان سیال و با طراوت را هدفمند تر و علمی و کاربردی تر کند. به این بهانه،با امیر مداح خواننده قدیمی رادیو و مدرس آواز،که امرداد ماه امسال در برنامه «آیین آواز» اجرا داشته اند،به گفتگو نشسته ایم. س – در برنامه آیین آواز شاهد اجرای حساب شده ای توسط «حمید رضا منفرد» بودیم،گویا پدر ایشان هم خواننده قدیمی بودند،اما اطلاع زیادی از ایشان ندارم. ج – رضا منفرد،قبل از انقلاب خواننده بود و برنامه رادیویی هم داشت. بعد از انقلاب آمد رادیو پیش حاج آقای صبحدل.آمد که بخواند.نه اینکه یاد بگیرد.چون دوره دیده بود پیش استادان مهرتاش و کریمی،اما چون در کاباره چند بار حضور داشت،حاج آقای صبحدل گفته بود فعلا بیا در کلاس های استاد صالح عظیمی شرکت کن.کمی زمان بگذرد.که ایشان آمد و ما پیش هم می نشستیم و شاگرد اول آن کلاس بود. س – این قضیه چه سالی بود؟ ج – سال 1361.که رضا آمد و شروع کرد آوازهایی با مضامین تربیتی اخلاقی خواندن که با ساز همراه نبود.بعد آهنگ معروف سرافرازان(در چهارگاه) را خواند که آقای هادی آرزم برایش ساخت: سرافرازان،بپا خیزید/به اهریمن درآویزید دژ شب را به سیل خون گشایید.... صدایش هم مردانه بود و خیلی قشنگ گرفت و خیلی این سرود را در زمان جنگ تحمیلی پخش می کردند.بعدها هم دیدیم که حاج محسن حسنزاده با جوانی آمد و جوان را معرفی نکرد و تا ایشان خواند من متوجه شدم فرزند رضا منفرد است. س – چه سالی بود؟ ج – تقریبا دهه هشتاد بود.صداش فتوکپی رضا بود.آن موقع که رضا با ما دوست بود چهارتا پسر داشت که همگی کوچک بودند این حمید آخرین فرزندش است.بعد جلسات سهیل محمودی می آمد و الان حمید خیلی صداش خوب شده است و کم کم دارد مطرح می شود.جوان آینده داری است. س – فوت پدر ایشان چگونه بود؟ ج – در اثر دعوایی ناخواسته که انجام شد نزاع به اصطلاح کینه توزانه،درگیر شد و طرف را با قیچی زد.ایشان مغازه داشت در بازارچه شاه عبدالعظیم،خلاصه از دو نفر مهاجم،یکی فوت کرد که مادر مقتول رضایت نداد و رضا را قصاص کردند.چهار پنج سال هم نگهش داشتند بلکه بتوانند رضایت مادر را جلب کنند.رضا حیف شد.اگر رضا منفرد سال هفتاد نمی رفت،قطعا شک نکن از خوانندگان مطرح امروز بود. س – شما چه اختلاف سنی با ایشان داشتید؟ ج- رضا منفرد هشت سال از من بزرگتر بود.متولد 1326 بود. س – یعنی در چهل و پنج سالگی درگذشته است.به هر تقدیراکنون ما شاهد جریانی هستیم پویا توسط آقای علی شیرازی،که برنامه ای بسیار غنی و مفید به نام «آیین آواز» را در فرهنگسرای ارسباران هدایت می کند.اما به نظر می رسد باید ایشان شنوای انتقاد های سازنده باشد.مثلا با وجود آرای بزرگان دینی درباره صدای بانوان و برگزاری کنسرت هایی که به صورت هم خوانی شاهد هستیم،باید آیین آواز به سمتی برود که پشت درهای بسته بدون حضور مردان،استعدادهای بانوان را نیز پرورش بدهد.نباید خدای ناکرده خود سانسوری کند.تمامیت آواز ایران فقط نزد مردان نیست.نکته دیگر اینکه آیین آواز باید در اجراهای شهرستان ها به شهرهایی که دارای مکتب آواز هستند،هدفمندانه سفر کند.نظر شما درباره این جریانی که درحال صیانت آواز ایرانی است،چیست؟ ج – من که فقط خواننده ام صاحبنظر نیستم.نقد و بررسی را باید کسانی انجام بدهند که خارج از گود هستند.یکی از انتقادهایی که من به آقای شیرازی دارم همین بوده است که در آیین آواز اغلب میزبان استادان آواز می شوند و درباره تجارب خود حرف می زنند اما کسانی هستند که ممکن است خواننده هم نباشد طرف،ولی اطلاعات عمومی اش در این زمینه بیشتر باشد.بیان کردن نقدها مهمتر است.دورنمای آیین آواز،حرکت خوبی است اما بنا بر گفته شما که در تلگرام گفتین،اگر این اجراها سطحی و ساده باشد،مردم از موسیقی اصیل فراری می شوند،اینکه می آیند و مخاطب این برنامه می شوند همت می کنند.شنوده اجراهای چهار پنج جوانی می شوند که واقعا حرفی هم برای گفتن ندارند،اما ممکن است آینده ای داشته باشند.ما به خاطری اینکه می خواهیم ارزشگذاری کنیم و می گوییم این گوی و این میدان و شما بخوانید شاید روزی روزگاری خواننده بزرگی بشود. اما انتقاد دیگری که هست،این است که این افراد باید از یک فیلتری گذر کنند قبل اجرا؛هم تعداد ابیات اشعاری که در نظر دارند مشخص شود. س –مشاوران «آیین آواز» چه کسانی هستند؟ ج – نمی دانم. س –اکنون برنامه ای هم شان و وزانت آیین آواز وجود دارد؟ ج – در رادیو و تلویزون زمانی که حاج آقای صبحدل در گروه معارف رادیو بود،کارهایی انجام می شد.آقای کریمخانی را می آورد،یا ربنای استاد شجریان را ایشان ضبط کرد.کم چیزی نبود اینکه برود و استاد شجریان را گیر بیاورد.بعد خود حاجی صبحدل اذان بلندی هم دارد.یادم می آید که اقای صبحدل خیلی زحمت می کشید،همین ربنای استاد شجریان - که تمرینی اجرا شده بود را برای ما پخش کرد و یادم می آید که ادیتش کرده بود و به ما گفت می خواهم بفرستمش برای پخش،ولی استاد خودش ناراضی بوده است. س – ادیت یعنی چی،فرآیند کار چگونه بوده است؟ ج – ببینید! نوارها ریلی بود و خواننده یک جا به دلیلی توقف می کرد و فاصله می افتاد و مرحوم صبحدل اینها را می چسباند به همدیگر.از این لحاظ. س – در واقع آن اجرایی که ما می شنویم اجرای نیست و از چهل دقیقه چیزی درآمده است که اکنون مشهور است؟ ج –بله،احسنت!حالا ممکن بود آقای شجریان یک نفس خوانده بود و رفته بود و برخی جاها بین این فراز و فرود ها یک مقداری فاصله زیاد بوده و در ادیت،این فواصل کم شده است.یا شاید آوازهایی که می خواندیم باعث می شد که بیش از چهل دقیقه در استودیو بودیم و صبحدل می آمد و آنها را جمع و جورش می کرد و پنج دقیقه ده دقیقه آواز از دل آنها درمیاورد.افرادی چون «گلریز» و «واحدی» و «قدمی» بودند که می خواندند استاد ما آقای صالح عظیمی بود،سراج بود و این بالاخره کار کمی نبود در عصر خودش. س – در سالهای اخیر،برنامه ای شبیه «آیین آواز» سراغ دارید در رادیو تلویزیون که چنین کارآمد باشد؟ ج – من چیزی نشنیدم.شاید چیزی هم باشد.فعلا همین است. س – برخی از مسائل در آیین آواز می تواند چند جلسه ادامه پیدا کند،مثلا صحبتی که استاد منتشری درباره موسیقی پاپ عنوان کردند.در واقع نباید برای دفاع از آواز،شان و جریان غنی موسیقی پاپ را مخدوش کرد.البته من فکر می کنم ایشان منظورشان از حرام زادگی پاپ،«طفیلی» بودن آن بود که نازیبا به زبانشان جاری شد.بحث این است که رضا منفرد،ستار،جمال وفایی،داریوش اقبالی،مازیار و حتی فریدون فروغی را ما در پاپ شاهد بودیم که با اینکه ژانر پاپ – سنتی را انتخاب کرده اند،اما با ردیف موسیقی اصیل آشنا هستند و چه بسا تسلط معین بر ردیف کلاسیک ایران بیش از خیلی از خواننده های موسیقی سنتی باشد! یا خود استاد منتشری در ترانه ای به نام «عشق من وتو»،نوعی پاپ را اجرا کرده اند.درست است که سازبندی آن،درامزو ترومپت و گیتار ندارد،اما لحن پاپ را دارد.منظورم این است که آن بحث ابتر نشد؟نباید ادامه پیدا می کرد؟ ج –یک سری تفکرات برنامه سازی باید به کمک ایشان بیایند ولی من اعتقاد دارم که موسیقی سنتی درباره معنویت وعرفان گفتگو می کند و موسیقی پاپ درباره عشق مجازی. س – باور کنید که بسیاری از جوانان دهه چهل و پنجاه که موسیقی سنتی را گوش نمی دادند با کاست فرامرز اصلانی با لسان الغیب حافظ آشنا شده اند! ج –خب بله شاید شما با آن بهتر حافظ را بشناسید ولی کسی هم از آن طریق.اما قدمت موسیقی اصیل بیشتر از پاپ است و من راحت تر با موسیقی اصیل ارتباط برقرار می کنم.امیر‌مداح از 9 سالگی تعزیه خوان بوده است،رضا حیدری در تفرش که نود سالش است و شش دانگ صدا دارد یا علاء الدین قاسمی که در شب دهم هم بازی می کند،من وقتی بچه خوانی می کردم ایشان نقش علی اکبر بود.عین قناری چهچه می زند.امروزی ها اینها را که ندیده اند!فقط یکی دوتا صدا را که مشهورند شینده اند و از نزدیک حلاوت آن صدا را که نشنیده اند. س –من هم برای سفر شهرستانی آیین آواز چنین نظری دارم که هدفمند سفر کند و در برنامه خود در مثلا تفرش،«رضا حیدری» را معرفی کند.مثل شب های بخارا،شب «رضا حیدری» در تفرش اجرا شود و آواز ها در مکرمت ایشان باشد یا شب آواز دیلمان،یا شب گوشه مهربانی در بیات ترک،یا گوشه های عراق،و‌همه شرکت کنندگان،در آن شب ها فقط دیلمان و مهربانی و‌عراق بخوانند با زنگ صداهای متفاوت و چه بسا مکاتب آوازی متفاوت.این ایده آل من و ادامه کار علمی «آیین آواز» است. ج – دقیقا درست می فرمایید من به جناب شیرازی و ممتاز واحد عرض می کردم که استادی که سالیان سال خواننده و مدرس بوده است و به برنامه می آید،شبی یک گوشه غریب و نا آشنا را معرفی کند هم ثبت تاریخی می شود و هم چیز جدیدی ارائه شود.دو سال پیش من گوشه ای خواندم به نام «حسن موسی»(در ابوعطا)با شعر حسن حسینی که این گوشه را صالح عظیمی به ما نگفته بود اما من در نوار استاد کسایی شنیدم که آورده است و چقدر شباهت به تعزیه دارد. من از آقای سعیدی در تلگرام شنیدم که شاگرد ایشان بود و مفصل تر اجرا شده بود و این گوشه را نخوانده بودند اما «مثنوی عبری» را در بیات اصفهان با وسعت بیشتری اجرا کرده بودند. هیچکدام از خوانندگان در آلبوم هایشان این گوشه ها را نخوانده اند،همه به تکرار افتاده اند که باعث می شود که بگویند موسیقی ما خسته کننده است ودرصورتیکه موسیقی ردیف ما یک اعجاز و معجزه و هدیه الهی است.شما گوشه زابل را قشنگ بخوانید،حلاوت دارد.یکی مثل ایرج و اقبال،همین گوشه مخالف را چندین رقم خوانده اند و خسته کننده هم نیست.الان نسل امروز ما مگر با ایرج خاطره دارند؟ندارند اما ببینید از ایرج و گلپا چگونه دفاع می کنند؟حلاوتی که در صدای استاد گلپا هست،باعث شده است که بعد از اینهمه سال از لابلای این نوارها،دیده می شود.نه اینکه می شنوند،بلکه می بینند و درک می کنند!اگر خوب اجرا بشود عالی می شود. نکته دیگر اینکه،طالح عظیمی می گفت زمانی که در سن های بالا خدمت مرحوم اقبال آذر می رفتم،ایشا می گفت نمی دانم چگونه سه گاه را بخوانم،از بس وسعت در این سه گاه می دید. س –پرسش آخر،کارهای شما چرا جمع آوری نمی شود؟ ج – هزینه بر است.این اجراهای من از نوزده سالگی در رادیو شروع شده است که خیلی از آنها پخش می شود.برای همین شاهد هستم که اجرایی از من با مطلع :«سپه غمزه فرستی به سوی صید دلم» به اشتباه به نام استاد شهیدی پخش شده است! س – شنیدن چه آوازهایی شما را هنوز شگفت زده می کند؟ ج – سید احمد ساوه ای،سعادتمند قمی،اقبال آذر که در راس آنها ست و ظلی .سید احمد مراتب.اینها جدای شخصیت های مشهوری است که می شناسیم. س- برای ترغیب شدن به آواز چه باید کرد؟ ج – باید نزد صاحب آواز بنشینند و از نزدیک شاهد خوانش استاد باشند.استادی که صدایش حلاوت ندارد نمی تواند طوفان ایجاد کند. از درون نوار نمی توان به درک زیبایی شناسی آواز رسید.مخصوصا نوارهای بی کیفیت قدما.باید نزد خوانندگان زنده بنشینند.خواننده ای که صدایی نشنیده چگونه می تواند تاثیرگزار باشد.سعادتمند قمی،در بیات اصفهان تحریری دارد که در هیچیک از استادان نام آشنا نشنیده اید.تحریری هایی دارد که ویبراسیون دارد. س – یعنی نکته مقابل اقبال آذر. ج –بله تحریرهای ظریف و عمقی است و آشکار و شفاف نیست.نکته دیگر اینکه نباید هنرجویان به یک استاد اقتدا کنند چون در فضای آن استاد گیر می کنند مخصوصا که آن استاد،بزرگ باشد.


برچسب‌ها: موسیقی
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در شنبه چهارم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 11:34 |
Zarif Houman:
‍ 🔹 فراخوان گلپا و جمعی از پزشکان
برای جمع آوری کمک نقدی به منظور ساخت کانکس و ساخت و ساز در روستاهای زلزله زده کرمانشاه

🔹 با توجه به شرایط آب و هوایی کرمانشاه و نزدیک بودن زمان بارندگی در منطقه، جمعی از پزشکان و هنرمندان با اعلام یک شماره حساب ، صرفا برای تهیه کانکس از طریق گروه «یاری یاران» به سرپرستی فعالان مهین خدایاری(مستقر در کرمانشاه )،کوروش معتمدی و علی ثباتی(مستقر در تهران،شهرک اکباتان)، همیاری خواهند کرد.
استاد اکبر گلپایگانی،در تماس تلفنی از این هم افزایی حمایت کرده اند.
همچنین؛
دکتر بابک قوام،دکتر سیامک قوام،دکتر رامک قوام،دکتر آرمین قوام،دکتر سمیرامیس قوام،دکتر رضا حافظی،دکتر فلورا فروغیان،فریبا فروغیان و هومن ظریف، از دوستان خود دعوت به عمل می آورند برای واریز کمک نقدی به هر میزان به شماره حساب بانک ملی،به نام مهین خدایاری(مستقر در کرمانشاه) :
۶۰۳۷-۹۹۷۱-۲۹۲۰-۷۳۳۹
فیش واریزی خود را به تلگرام کوروش معتمدی بفرستید:
09125132805
برای پاسخ به پرسش ها در گروه «یاری یاران» با لینک زیر عضو شوید:

https://t.me/joinchat/BtoYXU7nLlYA311Q_RrwIw
باشد که بذر مهرتان،در کوهپایه های کرمانشاه ،درخت تناور مهربانی بنشاند.سپاس.

یاریِ یاران
برای کمک بی‌واسطه به مردم مناطق زلزله‌زده🏕⛺️🏠🏚❤️💚💙💜💟🏘

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 12:16 |
‍ زیبنده نیست،ایرانی،قومیتی ملی گرا باشد! مضحکه است!

سرود �ای ایران� ملی است و کسانی که به قومیت سراینده،خوانندگان و آهنگساز آن،به فراخور زادروز و سالمرگ آنها اشاره می کنند،نتوانسته اند،اهمیت کار نیاکان دلاور ما را درک کنند.
زنده یاد بنان،اهل هرجا باشد وقتی موضوع سرود ای ایران است،نیازی نیست قومیت او را گوشزد کنیم.فخر بفروشیم که نخستین خواننده اش،یحیی معتمد وزیری،کُرد بود.یا اینکه آهنگسازش،زنده یاد خالقی،کرمانی بود یا گل گلاب،بهبهانی.
آنهایی که تاریخ بیهقی و جهان گشای جوینی را خوانده اند،متوجه هستند که این قومیت پرستی،چه خطر مهلکی است برای تمامیت ارضی و عاطفی ایران.
وای از آن روز که در تاریخ،کسی با چنین نگاهی،مسوول پروژه های ملی شود.
زیبنده نیست،ایرانی،قومیتی ملی گرا باشد! مضحکه است!
کشوری با وجود اعلام بی طرفی،در معرض تاخت و تاز کشورهای متفقین قرار گرفته است.
از جنوب،نیروی دریایی انگلیس،شهرها را یکی پس از دیگری تسخیر کرده اند.
از شمال،نیروهای روسی،برای اینکه از توازن قوا،در رقابت با متحد خود در بین متفقین،عقب نیافتند،تا قزوین پیش آمده اند و هر لحظه ممکن است،پایتخت،سقوط کند.
سرانجام با حضور نیروهای متفقين،از جمله سربازان امریکایی،دوران اشغال ایران آغاز می شود.
آلمان در جنگ جهانی،شکست می خورد،هیروشیما و ناکاراکی،ناجوانمردانه،توسط آمريكا،بمباران اتمی می شوند،تا بیش از ژاپن،رقبای متحد امریکا،یعنی انگلیس و روسيه،عطش سهم خواهی شان،کاهش یابد.
سران سه قوه ابرقدرت،خاطره دیدار دوستانه کنفرانس تهران،در پارک اتابک را فراموش کرده اند و برای هم خط و نشان دیپلماتیک می کشند.
مردم دردمند ایران چشم به خروج میهمانان ناخوانده دوخته اند.
ملی گرایان،هنرمندان و فعالان سیاسی،به دنبال خوانش زمزمه ای متحد و همگون هستند.
به روایتی،کلنل علینقی وزیری،که سابقه رزم در بیرجند در برابر قوای روس را دارد،به شاگردانش نهیب می زند،مردم سرود ملی می خواهند.
دو تن از شاگردان نام آشنای او در خیابان بهارستان،هر روز شاهد صحنه های غمبار تحقیر ایران هستند،چه تحقیری بالاتر از اینکه وطنشان،زیر چمکه های ارتش دیگران اداره می شود.
کلتل وزیری،آشفته می شودکه در این محیط غمبار،جوانان ستم دیده ایرانی،شور وطن خواهی خود را با سرودهای ملی سوغاتی انگلیسی،امریکایی و روسی،ارضا می کنند.او در محفلی که مرتضی خان محجوبی،در حال نواختن قطعه ای در آواز غمگنانه دشتی است،موکدا می خواهد تا شاگردانش،تقاضای ساخت سرودی ملی توسط مردم را،(سند روزنامه اطلاعات)جامه عمل بپوشانند.
خفقان،کار ساخت سرود ای ایران را سخت کرده است.این سرود،باید یک مقاومت ملی قلمداد شود.
در چنین شرایط سختی،گل گلاب و خالقی،با یکدیگر،همدل می شوند تا سرایش این سرود،تحقق یابد.
مفخم پایان،شاگرد دیگر کلنل وزیری،نسبت به سرایش سرودی حماسی در آواز دشتی مترنم در فضای بحث،که توسط پیانوی مرتضی خان محجوبی،طنین انداز است تشکیک می کند.خالقی،در این نبرد موسیقایی هم،پیروز می شود و در آواز غمگنانه دشتی،حماسه ای ایران را خلق می کند.
گل گلاب،عامدانه و با مشورت با کلنل و خالقی،تمامی مساعی خود را به کار می گیرد تا سرود،مردمى باشد تا حکومتی.
برای نیل به این مقصود،از درج لفظ های نمادین حکومتی،چون شاه و ارتش،در شعر ای ایران،پرهیز می کند،تا حساسیت قوای متفقین کمتر برانگیخته شود.
در نخستین اجرای سرود ای ایران،برای نشان دادن وجه مردمی سرود،گروه دوشیزگان و همسرایان مدرسه موسیقی کلنل،آن را در باشگاه افسران،یک صدا سر می دهند.در ۲۷ مهر ۱۳۲۳،که هنوز سایه نحس اشغال،بر جغرافیای وطن،افتاده است.
در همان سال،دهم اسفند،در حضور پهلوی دوم و ملکه فوزیه،خواننده تک خوانی باید سرود را می خواند.
در اجرایی خاطره انگیز،بعد اجرای چند تصنیف،توسط عبدالعلی وزیری،نوبت به دیپلمات جوانی از دیار سنندج می رسد،که او به خاطر وجود حاشیه امن شغلی،بعد از خوانش تصنیفی کُردی،سرود ای ایران را تکخوانی می کند.
شجاعت معتمد وزیری،زمانی هویدا می شود که به یاد بياوريد،آن زمان،هنوز کشور،تحت اشغال بود و غائله آذربايجان و حضور نیروی روسیه،سال بعد فروکش کرد.
تنها بعد از سال ۱۳۵۷،و بعد از پایان روابط حسنه ایران با امریکا،گل گلاب در مصاحبه ای،از انگیزش ملی و مقاومتی،برای سرایش سرود ای ایران،پرده برداری کرد.
خالقی،که پیشتر،شمع وجود نازنینش،خاموش شده بود،در این زمینه،روایت محاجه موسیقایی با مفخم پایان را به دختر ارجمندش،گوشزد کرده بود.
اما،آنچه،مهم است،یادآوری رشادت ديپلمات کُرد آوازه خوان،یحیی معتمد وزیری است که در سرزمینی اشغال شده،بی محابا،سرود ملی ای ایران را خواند.با این وجود؛
زیبنده نیست،ایرانی،قومیتی ملی گرا باشد! مضحکه است!
مخلص؛هومن ظریف،مستند ساز فیلم �مرز پرگهر� و مولف کتاب مصور �مرز پرگهر�

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 21:18 |

«مایک» باید می مرد!

ترجمه تدوین:هومن ظریف

در میان گفتگو «اینترتیمنت هفتگی» با «ونس گلیگان» کارگردان «بریکینگ بد» رسیدیم به اینکه گلیگان،می گفت وقتی هفده نویسنده از او پرسیدند ؛«اسلحه ای به این بزرگی را برای چی لازم داشتی؟»،به این فکر می کرد واقعا اسلحه«ام 60» را چگونه در داستان جا بدهد!

«مدت زیادی با نویسندگان به این پایان بندی رسیده بودیم که والت،به زندانی در شهر بزرگ مکزیکوسیتی؛آلبورکی،می افتد و با این اسلحه تمامی نگهبانان را می کشد و سرانجام جسی(پُل) را نجات می دهد.البته این سوال را نیز از خودمان می پرسیدیم که؛«خب! آیا والت تا چه اندازه می تونه بد باش در آخر سریال! آیا میره سراغ ماموران مطیع قانون  زندان و، اون ها رو به رگبار می بنده؟! این چه پایان مسخره ایه؟!».

آنچه ما را به عنوان بهترین راه حل،از این قضیه رها کرد این بود که به صورت ارگانیک و قدم به قدم،اجازه بدهیم تا داستان راه خودش را پیدا کند.این نوع ادامه را ما در اسپیناف سریال،یعنی در «بهتره به سال زنگ بزنی» نیز انجام داده ایم.بسیاری از مواقع در اتاق هفده نفره نویسندگان در سریال «بریکینگ بد»،که همان شرایط را در «بهتره به سال زنگ بزنی» نیز تجربه کردیم،ما به خود می گفتیم که،هی! بذاریم به حالت های غیرممکن تر فکر کنیم.به ده دوازده تا اپیزود دورتر‌فکر کنیم.ما در‌مقیاس کلان در کجای کار هستیم؟برخی اوقات غیر ممکن است که جنگل را از میان درخت‌ها دید!برخی اوقات مستحق این سردرگمی و گیجی هستیم وقتی که به قسمت های بعدی توجه می کنیم و به خود می گوییم که؛می دونی چیه؟بذار‌به همین لحظه فکر کنیم.الان ماجرای والت رو کجا ول کرده ایم؟الان سال گودمن چطوری در داستان رها شده است؟این برای یادآوری این مساله است‌؛زیرا برخی اوقات جزییات اتفاقات پیش روی قهرمانان،مهمتر از مقیاس کلان است.»

در این گفتگو،خبرنگار پرسش جالبی می پرسد مبنی بر اینکه،«شما والت را در پایان سریال کشتید ولی سال(باب آدنکیرک) را اجازه دادید زنده بماند،آیا در آن زمان،می دانستید که سریال «بریکینگ بد»،اسپینافی خواهد داشت؟اگر چنین است چه زمانی به این فکر افتادید؟»

«این پرسش خوبی است.به نظر می رسد در مواجهه با این پرسش باید بگویم که ما یک  استراتژی داشتیم که سال گودمن زنده بماند زیرا پیشتر به رسانه ها گفته بودیم که قصد ساخت اسپینافی به نام «بهتره به سال زنگ بزنی» را داشتیم.بر این اساس،ماه ها و هفته ها پیش از پایان بریکینگ بد،هرچیزی برای حرف زدن درباره این کار محتمل بود.

ما بسیار جدی درباره کشته شدن «سال»بارها و بارها  حرف زده بودیم.ما می توانستیم برای بریکینگ بد هر شرایط خوبی  را در نظر بگیریم و یک پایان رضایت بخشی را پیش بینی کنیم،به علاوه کشته شدن «سال».اما هرچه بیشترو بیشتر درباره پایان سریال صحبت می کردیم روی این مساله توافق داشتیم که حمام خون به راه نیاندازیم.سرانجام نتیجه بحث ها به اینجا ختم شد که کاراکترهای اصلی در پایان کشته شوند.اما در یک هفته سیاه پر از مشاجره،درباره کشتن همه صحبت می کردیم آنچه در پایان  فیلم «این گروه خشن»[1] به صورت حمام خون اتفاق می افتد.اما شما با این ایده ها چنند وقت سرو کله می زنید ولی سپس،به این فکر می افتید که؛«چه نیازی است که این کاراکترها باید کشته شوند؟»فقط به خاطر اینکه پایانی دراماتیک داشته باشیم،که البته این چنین پایانی همیشه داستان را بیمه نمی کند.برای همین به خود گفتیم،بگذاریم در ادامه داستان ببینیم خود داستان چه احساسی به ما می دهد.البته این اصلا قابل محاسبه نیست.تو باید چنین حسی را داشته باشی و با تمام نیرو،کورکورانه جلو بروی که این دقیقا کاری بود که ما کردیم.اما قضیه «سال» اینگونه بود که پیش خود فکر کردیم؛سال گودمن شبیه یک سوسک است،در صحنه ای که او انگار نجات یافته از جنگ اتمی است  وهنوز خارج از موضوع قرار گرفته درحالیکه بشر منقرض شده است.او یک نجات یافته است و چه می شد اگر او زنده نمی ماند.اما والتر وایت،از سوی ما حکم اعدام گرفت،شاید از همان اپیروزدهای نخست.به نظرم جالب نمی بود اگر والت در انتهای داستان زنده می ماند.

بگذارید صادقانه بگویم اگر مرگ «سال» را در فیلم داشتیم شاید همه نویسندگان فیلم متفق القول می گفتند،آه خدای من،چقدر جالب شد،اما واقعا ما دلیل قابل تاملی برای مرگ او نداشتیم.او اسپینافی را به دنبال داشت،اما برای چه باید به خودمان زحمت می دادیم،به صورت قاعده مند برای کاراکتر «مایک» با نقش آفرینی «جاناتان بنکز»،نیز می توانستیم اسپینافی در کنار «بهتره به سال زنگ بزنی» داشته باشیم.اما ما چنین اجازه ای به خود ندادیم چون بر اساس منطق داستان،کاراکتر او باید در بریکینگ بد،با مرگ از صحنه خارج می شد.در واقع،همه ما می میریم،پس برای چی نگرانیم؟ما به واکنش مخاطب در اینترنت توجه داشتیم زیرا واقعا برای ما اهمیت داشت.می دونستیم که در مسیر داستان ممکن است چاله خرگوشی[2] را ایجاد کنیم تا همه سرنوشت کاراکترهای سریال را نیمه کاره به پایان برساند و مثلا اینگونه ادامه داستان را پیش ببرد که؛بله! خب،می دونین چیه!این مرد جوان از شهر لوا[3] می گوید که؛او معتقد است ما به «ماری»[4]بیشتری نیاز داریم! اما این زن از کانادا می گوید که...،این راه تمام کردن یک سریال،راه مطمئنی است برای اینکه خود را به خریت و دیوانگی بزنید.البته این به آن معنا نیست که واکنش مخاطبان مهم نیست،اتفاقا تمامی تلاش ما برای رضایت آنهاست تا داستان را دنبال کنند.خداوند همه مخاطبان سریال را نگهدارد و خدا بده برکت! اگر بینندگان نباشند که سریالی وجود نخواهد داشت اما آنچه که که من با حساسیت تمام از نظرهای تماشاگران از اینترنت برداشت می کنم این است که بار احساسی فراوانی در نظر بینندگان سریال در اینترنت وجود دارد که طبیعت اینترنت است اما این صداهای بلند،در صفحه نظرها،بیشتر و برجسته تر دیده می شوند.بنابراین،بهترین گزینه این است که درگام نخست آنها را در نظر نگیریم و مطالعه نکنم و بدون توجه به آنها،می توانم در سکوت،در اتاقی مهر و موم شده و انحصاری به کار خود ادامه بدهم.اگر بخواهم بهترین پایان استاندارد را از نظر خودم بازگو کنم،در میان گزینه های بی شمار،من به سریال «ام ای اس اچ»[5] بسیار رجوع می کنم.وقتی قسمت های آخر این سریال پخش می شد،من یادم می آید که در چسترفیلدکانتری،ویرجینیا،جایی که من در آنجا به مدرسه می رفتم همه درباره آن صحبت می کردند.همه به دنبال تعقیب داستان بودند و همچنان که به منزل می رفتند،در انتظار قسمت پایانی سریال بودند.این واقعا یک اتفاق بود.احساسی که در آن فضا بود یک موجی ملموس در سراسر امریکا ایجاد کرده بود و همه مردم امریکا را درگیر خود کرده بود.من یادم هست که چقدر از پایان آن سریال لذت بردم.

 



[1] The Wild Bunch

[2] چاله خرگوش،اصطلاحی است که برای اشاره به یک موقعیت عجیب و غریب، گیج کننده یا بی معنا و یا محیطی، استفاده می شود.

خاستگاه آن ازداستان آلیس در سرزمین عجایب آمده است. آلیس کینگزلی دختری 19 ساله است که زندگی طبیعی اش دچار تغییراتی عجیبی می شود . هنگامی که هامیش، پسر لورد آسکات از وی تقاضای ازدواج می کند آلیس برای اینکه به این ازدواج تن ندهد محل را ترک می کند و در این بین با خرگوشی مواجه می شود که وی را به دنیایی عجیب و غریبی که آلیس در 9 سالگی تجربه کرده بود می برد ...

[3] Iowa City

[4] Betsy Brandt اشاره به نقش ماری با بازیگری خانم

[5]  است.M.A.S.H منظور سریال پر طرفدار دهه هفتاد میلادی به نام  

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در سه شنبه دوم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 18:25 |

چرا اسلحه سنگین «ام شصت»؟!

ترجمه و تدوین:هومن ظریف

 

گفتیم که عضوتازه وارد دیگری از خانواده «بریکینگ بد»،«آرتور آلبرت» فیلمبردار است.فیلمبرداری «بریکینگ بد» توسط «مایک اسلاویس» انجام شده بود،همان کسی که شانس این را داشت که آخرین اپیزود آن سریال را کارگردانی کند.شاید برای همین است که سریال بریکینگ بد،به رغم همه سریال های زیبا،با پایان بندی اعجاب آوری تمام می شود.بعد از بریکینگ بد،گیلیگان،فیلمبرداری کل فصل نخست «بهتره به سال زنگ بزنی» را به «آلبرت» واگذار کرد.

آلبرت،درباره آزمایش های کوری که با دوربین های مختلف برای فیلمبرداری سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» گفت:هر یک از دوربین های دیجیتالی که امتحان کردیم،قدرت و امکانات مختوعی داشتند اما آنچه سرانجام در خروجی کار دیدیم قابلیت متفاوتی داشت.دفتر کار «سال» چیزی کمتر از یک اتاق دو در دو است! اتوموبیل «سال» کوچکتر از آنی است که شما دیده باشید.آلبرت در این زمینه می گوید:«ما دائما در محیط های کوچک قرار می گرفتیم. برای تصویربرداری این فضاها ما از دوربین رد دراگون

 استفاده کردیم که بهترین گزینش بود.همچنین از لنز های «انجینیو»[1] بهره بردیم.لنز های 15-40میلیمتری،28-76 میلیمتری و 45-120 میلیمتری.این لنزها جمع و جور هستند و می توان آنها را روی «استدی کم»[2] قرار داد.

این لنزها خیلی شفاف هستند و پایداری آنها به گونه ای است که می توان در فیلمبرداری های ممتد از آنها به خوبی استفاده کرد.در تلویزیون این برای نخستین بار است که چنین کاری انجام شده است.»

انتخاب لنزها به ظاهر متمایز نمایش می افزاید.دریکی از صحنه های دادگاه به نظر می رسد که آلبرت از دوربین «چشم ماهی» استفاده کرده است.وی در این زمینه توضیح داده است که:«صحنه سوپر واید نیازمند یک لنز 10 میلیمتری بود که نمی توانست دقیقا لنز چشم ماهی باشد اما نزدیک به آن شرایط بود.جایی که در صحنه دادگاه در حال فیلمبرداری بودیم از لنز 15 میلیمتری استفاده کردیم.بیشتر از آنجنیو 15-40 میلیمتری استفاده شد که لنز بسیار وایدی است و می تواند چالش واقعی ایجاد کند مخصوصا پیرامون بازیگر.اما این شرایط منظری را ایجاد می کرد که عمق داشت.شما می توانستید بازیگران را همانند آنچه واقعا در دنیای واقعی می بینید در دادگاه ببینید.»

«بهتره به سال زنگ بزنی» از دو دوربین بهره برده است.فیلمبردار دوربین (آ)،هاری گاروین[3] است و دوربین(ب)،فیلیپ هولاهان[4]

آلبرت می گوید:«هر دو بسیار عالی کار کردند.من آزادی عمل بسیاری به اوپراتورهای خود دادم.دست و پای آنها را نبستم.خودم دوست دارم که با کارگردان بدون واسطه کار کنم.»

یکی از ویژگی های تصویربرداری در سریال«بریکینگ بد»[5]،که گیلیگان مایل بود در «بهتره به سال زنگ بزنی»نیز انجام شود،قرار دادن دوربین های فیلمبرداری در نقاط غیر معمول بود.برای بسیاری از این شات ها،آلبرت از دوربین پاناسونیک لومیکس جی اچ فور[6] بهره برده است.هرجایی که می شد دوربینی تعبیه کرد ما این کار را انجام دادیم.وقتی ما در حال فیلمبرداری یک صحنه رانندگی بودیم،دوربین را روی زمین می گذاشتیم و باب آدنکرک[7] که راننده خوبی است بدون اینکه آن را لمس کند،ماشین را به موازات آن رد می کرد.ما بیشتر به دنبال صحنه های غیرمعمول بودیم.»

با قدردانی از پروژکتورهای معمول نور،آلبرت می گوید که طرفدار پروپاقرص ال ای دی های «سی ینو اپ اس»[8]است:«این ابزار نوری یکی از اکتشافات من است. این ال ای دی ها که در حدود 6 اینچ است و در مجموعه قرار می گیرد ،نور زیادی را به نمایش می گذارد.من به راحتی می توانستم نور آن را از صفر تا صد کنترل کنم.علاوه بر این حرارتی تولید نمی کند و به راحتی در ماشین شارژ می شود.وقتی که کار به اتمام می رسد به سادگی تعویض یک لامپ خانگی می توان آن را جمع کرد.»

صرف نظر از ویژگی های مشابه فیلمبرداری دو سریال «بریکینگ بد» و«بهتره به سال زنگ بزنی»،چیدمان اتفاقات سریال نخست و توجه به زندگی های موازی شخصیت های داستان،با توجه به ساخت اسپیناف«بهتره به سال زنگ بزنی»بسیار مهم است.زیرا پایان این سریال،در واقع همپوشانی با آغاز سریال «بریکینگ بد» خواهد داشت.نکاتی در میان گفتگو «اینترتیمنت هفتگی» با «ونس گلیگان» کارگردان «بریکینگ بد» در این زمینه قابل تامل است.

گلیگان در پاسخ  به این پرسش که؛چه زمانی به پایان سریال «بریکینگ بد» فکر می کرده است،گفت:«این مساله جایی در میان فصل سوم سریال به ذهنم خطور کرد،اما در اواخر فصل چهارم خیلی جدی به آن فکر کردم.ساختار این سریال شبیه سریال های تلویزیونی جمع و جور و محدود بود. بیشتر سریال های تلویزیونی چنین نیستند و به گونه ای داستان را طراحی می کنند که می تواند تا جایی که کشش وجود داشته باشد ادامه دار ساخته شوند.اما این سریال از همان ابتدا ساختار محتومی داشت و پایانی منطقی در پی داشت،بیان یک دگردیسی بود؛مردی که خوب است به مردی بد تبدیل می شود.البته روزهای ابتدایی من درباره پایان بندی سریال فکر نکرده بودم،زیرا شوق و اشتیاق داشتن چنین خوش بختی در تلویزیون ذهنم را درگیر کرده بود،این ذهنیت من تا اواخر فصل سوم به من اجازه توجه به پایان بندی را نمی داد.اما در اواخر فصل بعدی بود که من با نویسندگان نشستیم و گفتیم،برای پایان کار چه باید کرد؟!چند فصل باید این سریال ادامه داشته باشد؟این پرسشی بود که من در فصل چهارم از خودم می پرسیدم.این زمانی بود که مسائل زیادی در فصل چهارم در حال شکل گیری بود و واقعا فرصتی به تمرکز روی پرسش اصلی نبود.همه نویسندگان سریال روی این قضیه توافق نداشتند.در واقع ما هفده نویسنده در یک اتاق داشتیم که هشت پایان محتمل برای این سریال پیشنهاد داده بودند.سرانجام مردم دیر یا زود متوجه پایان سریال می شدند و ما متفقا بر این ایده توافق داشتیم که نشانه ای از نوع  پایان را در فصل چهارم نشان ندهیم.اینکه خود را داخل یک سریالی ببینید که بسیاری از تماشاگران علاقه مند و صاحب ذوق آن را دنبال می کنند،نادر و مایه خوشبختی است و وقتی شما چنین لاتاری مهمی را برنده می شوید،دوست ندارید که در نتیجه گیری شتابی داشته باشید،دوست دارید که کار تا جاییکه ممکن است ادامه پیدا کند.اما آنچه بیش از هر چیزی من را می ترساند این بود که زمان انقضای فیلمبرداری «بریکینگ بد» در حال رسیدن بود و آنچه باید گفت این است که می توانستیم مردمی را فرض کنیم که بگویند؛«هی!این میتونه خوب باشه،اما کوسه ات پریده[9] (یعنی محبوبیت سریال در حال کاهش است)و اوج خودشو خیلی وقته گرفته» و این می توانست  بدترین اتفاق برای من باشد.شاید این حماقت باشد،اما ما در نزدیک به شانزده اپیزود مانده به پایان سریال،یک والتر وایت با ریش بلند داشتیم و عینک های جدیدی که یک اسلحه سنگین «ام شصت» را خریداری کرده است.ما واقعا نمی دانستیم که در حال توصیف جه داستانی هستیم،حتی نمی دانستیم که این چه معنایی خواهد داشت و والت از این اسلحه چه استفاده ای خواهد کرد.خب این یکی از پیامدهای پذیرش پیشنهادهای ناخوشایند است.من نمی توانستم از همکارانم انتظار چیزی داشته باشم وقتی نمی دانستم توی سر آنها چه می گذرد.تهیه آن اسلحه بازتاب نقاط سیاه روح والت بود،خیلی از روزها در اتاق نویسندگانی که خیلی دوستش داشتم،چنین گفته می شد:«ما هرگز به آنجا نخواهیم رسید»،پرسشی به این مضمون مطرح می شد که؛«اسلحه ای به این بزرگی را برای چی لازم داشتی؟»...

 

 

 



[1] Angenieux

[2] Steadicam

[3] Harry Garvin

[4] Philip Holahan

[5] Breaking Bad

[6] Panasonic Lumix DMC-GH4

[7] Bob Odenkirk

[8] The Cineo [TruColor] HS

[9] اصطلاح کوسه ات پریده اشاره ای است به اپیزود نخست فصل پنجم سریال تلویزیونی«روزهای خوش»که از دهه پنجاه تا شصت میلادی محبوب بود.جالب اینجاست که این سریال محبوب،دارای اسپیناف های محبوب دیگری در تاریخچه سریال های تلویزیونی است به نام انیمیشن «فونز و دار و دسته روزهای خوش»،«جانی چاچی رو دوس داره»،«مارک و منیدی» با شرکت رابین ویلیامز و «لاون وشیرلی». 

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در یکشنبه دوم مهر ۱۳۹۶ و ساعت 11:57 |

متاثر از استانلی کوبریک و برناردو برتولوچی!

ترجمه تالیف:هومن ظریف

در سریال «بریکینگ بد»،برایان کرانستون، در نقش والتر وایت - یک معلم شیمی مبتلا به سرطان ریه مرحله سوم است که برای تأمین امنیت مالی خانواده خود شروع به ساخت مت‌آمفتامین می‌کند. در حالی که کسب و کار مخفیانه او در حال پیشرفت است والتر تحت نام هایزنبرگ به شهرت می‌رسد. کرانستون گفته بود « من فکر می‌کنم هر درام خوب و سنگینی می‌تواند دارای میزانی از کمدی باشد. چون شما می‌توانید به راحتی تنش را در صورت نیاز از مخاطبان بگیرید و سپس دوباره آن را از نو بسازید. والتر وایت خودش نمی‌داند که انسان شوخی است، اما من به عنوان بازیگر فرصت‌ها و لحظه‌ها کمدی را تشخیص می‌دهم و اجرا می‌کنم.»که الحق توانسته است این نقش را به خوبی نشان بدهد.البته کرانستون،که بازیگری در فیلم تحسین شده «نجات سرباز رایان» را نیز در کارنامه اش دارد، در تویتر هم،شوخی های جالبی منتشر کرده است که شوخی او با رئیس جمهوری امریکا،ترامپ هم نشان دهنده،اعتماد به نفس و شخصیت طنازش نیز هست. او گفته بود:« تصمیمم را گرفتم و به خاطر رای آوردن ترامپ به عنوان مهاجر به کانادا می روم. اگرچه رییس‌جمهور شدن ترامپ را دوست ندارم، اما از فکر این که بتوانم جای او بازی کنم خیلی خوشم می‌آید و البته در صوتی این فیلم را دوست دارد که فیلمنامه آن را وینس گیلیگان خالق سریال «بریکینگ بد» نوشته باشد!

ترامپ شبیه شخصیت‌های تراژیک شکسپیر است. او به دلیل تراژدی موجود در روحش کمیک است. او متوهم است و به شدت دچار خودشیفتگی است. در آینده در کلاس‌های درس مدرسه‌های آمریکا این دوره انتخابات تدریس خواهد شد،‌ کتاب‌ها نوشته خواهد شد و فیلم‌های زیادی به دلیل همه رفتارهای غیرنرمالی که او از خود نشان داد، ساخته خواهد شد.»

علاوه بر آنچه گفته شد «بتر کال سال» یا «بهتره به سال زنگ بزنی»،به عنوان اسپیناف سریال زیبای «بریکینگ بد»،اگرچه داستان اتفاقات پیش از «بریکینگ بد» را روایت می کند،به عبارت دیگر از نظر تجربه پیوسته گروه فیلمبرداری نیز،اسپیناف محسوب می شود.

«آرتور آلبرت»،فیلمبردار و بازیگر،که در بریکینگ بد،تصویربرداری را انجام داده بود در «بهتره به سال زنگ بزنی» در کنار «مایک اسلایس» توانست به تجربه ای کاملتر از شیوه تصویربرداری برسد. مایک اسلایس،همچنین دو اپیزود سریال پر طرفدار «بازی تاج و تخت » را نیز در کارنامه اش دارد و نیز تصویربرداری سریال اکشن و کمدی سیاه «پیشگام»[1]  را نیز در کارنامه خود دارد.

پشت صحنه سریال جذاب «بهتره به سال زنگ بزنی»،مدیون سریال «بریکینگ بد» است.«ونس گیلیان»[2] کارگردان و «پیتر گولد» نویسنده «بریکینگ بد»،که برای همکاری وفادارانه بسیار معروف هستند،عوامل آن سریال را به این سریال آورده اند.

مدیریت  اجرایی «بهتره به سال زنگ بزنی»،بر عهده گیلیگان،گولد،مارک یوهانسن و ملیسا برنشتاین است که با برخی نام های آشنا در بخش تولید کنندگان شرکت «سونی پیکچرز تلویژن» در این پشت صحنه گرد آمده اند.

عضوتازه وارد دیگری از خانواده «بریکینگ بد»،«آرتور آلبرت» فیلمبردار است.فیلمبرداری «بریکینگ بد» توسط «مایک اسلاویس» انجام شده بود،همان کسی که شانس این را داشت که آخرین اپیزود آن سریال را کارگردانی کند.شاید برای همین است که سریال بریکینگ بد،به رغم همه سریال های زیبا،با پایان بندی اعجاب آوری تمام می شود.بعد از بریکینگ بد،گیلیگان،فیلمبرداری کل فصل نخست «بهتره به سال زنگ بزنی» را به «آلبرت» واگذار کرد.

آرتور آلبرت ونزئولایی، برنده جایزه نشنال جغرافی،در کارنامه خود فیلم های زیادی را تصویر برداری کرده است،همانند «فهرست سیاه» که فصل نخست آن را جلوی دوربین برده است اما در واقع تجربه «بریکینگ بد» باعث شد که پیکره بندی خوبی در ساختار «بهتره به سال زنگ بزنی» ایجاد شود.گیلیگان و گولد،بر این باور بودند که نمایی از بریکینگ بد در «بهتره با سال زنگ بزنی» دیده شود اما شباهت ساختاری آشکاری دیده نشود.یکی از تفاوت های بارزی که از نظر فیلمبرداری بین دو سریال دیده می شود این است که در بریکینگ بد،تمامی تصاویر روی دست گرفته شده است،حتی در سکانس هایی که گفتگو هایی ممتدی را شاهد هستیم و لزومی برای تکنیک دوربین روی دست احساس نمی شود، ولی در اسپیناف آن،بیشتر تصاویر روی سه پایه گرفته شده است.

بریکینگ بد،آغاز یک نگاه بصری متفاوت در تصویربرداری جزئیات بود اما اسپیناف این سریال،گامی در جهت اثبات این نوع تمایز محسوب می شود.

آلبرت در این زمینه گفته است:«ونس گیلیگان و پیتر گولد هر دو بارها می گفتند ما نمی خواهیم این سریال شبیه کارهای دیگر تلویزیون شود.»

در واقع این دو درصدد بودند که سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» آغاز یک ژانر در تلویزیون قلمداد شود.آلبرت همچنین درباره دوربین روی دست بودن تصاویر «بریکینگ بد» اذعان کرده است که به منظور ایجاد فضایی عصبی و پایدار این روش را در پیش گرفته اند.

به گفته آلبرت،بحث او با کارگردان این بوده است که در بریکینگ بد،هر چهار دقیقه لازم بود که این شیوه جایگزینی دیگر پیدا کند تا بازیگران و دیگران به یک ریتم قابل حدس عادت کنند و این زاویه دید او مورد توجه قرار گرفته شد و در «بهرته به سال زنگ بزنی» این تصاویر بیشتر لاکد آف و ایستا شده اند.دوربین در مواقع لزوم حرکت می کند اما معمولا با کیسه شن،روی کف زمین مهار شده است.

آلبرت از جمله آثاری که  فیلمبرداری سریال  از آنها تاثیرپذیری داشته است را ایجاد اشباح قطری و مورب در صحنه گاراژ می داند،زمانی که سال مک گیل  با کیم وکسلر در حال صحبت است،که به گفته آلبرت این صحنه متاثر است از بخشی از فیلم «سازشگر»[3] برناردو برتولوچی که توسط «ویتوریو استرارو» فیلمبرداری شده است:«این تصاویر به گونه ای بود که غیر استاندارد دیده شود به صورتی که در کادر تصویر سر بازیگر در پایین فرم قرار گیرد و در یک طرف کادر.» دیگر تاثیر پذیری بزرگی که می توان به این سریال نسبت داد،تصویر واید ی است که به گفته والت از امضای استانلی کوبریک بهره برده است که با اصطلاح نقطه پایان پرسپکتیو [4] که در فتوشاپ نیز کاربرد دارد مرسوم است.

به گفته آلبرت،نخستین تصمیم درباره این بود که آیا سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» به صورت فیلم یا دیجیتال فیلمبرداری شود.

( شما با دوربین دیجیتال خود، علاوه بر عکس برداری می توانید فیلمبرداری هم بکنید. ولی کیفیت آن به فیلمی که با دوربین مخصوص فیلمبرداری می گیرید نمی رسد. البته امروزه دوربین های دیجیتال آنقدر پیشرفت کرده اند که بعضی از آنها علاوه بر اینکه عکس های خوبی می گیرند می توانند با کیفیت قابل قبولی فیلم برداری هم بکنند.)«بریکینگ بد» یکی از آخرین فیلم های تلویزیونی بود که روی فیلم،ضبط شد.برای «بهتره به سال زنگ بزنی»آلبرت یک سری آزمایش هایی کوری،با فیلم و چندین دوربین دیجیتال انجام داد تا نتیجه عینی بهتری را مشاهده کند.او در این باره می گوید:«ما در هر شرایطی که ممکن بود فیلمبرداری کردیم،داخلی تاریک،داخلی روشن،کنتراست بالا،داخلی به خارجی با داخل تاریک و بیرون درخشان،ما فکر می کردیم از قابلیت دوربین ها،بالاترین  بهره را ببریم.نتیجه این شد که وقتی تصویر برداری انجام شد آزمایش حدس و گمان بچه های گروه سریال،آغاز شد.در واقع اینکه کدام بخش های این سریال روی فیلم گرفته شده است یا کدام بخش ها با دوربین دیجیتال گرفته شده به سختی قابل تفکیک و تمایز بود.واقعا نمی شد گفت!»

 

 

 



[1] Pracher

[2] George Vincent Gilligan, Jr.

[3] The Conformist

[4] vanishing point perspective

+ نوشته شده توسط هومن ظريف در یکشنبه دوم مهر ۱۳۹۶ و ساعت 11:52 |

«بهتره به سال زنگ بزنی»

ترجمه تالیف:هومن ظریف

پس از موفقیت سریال«بریکینگ بد» و آغاز پخش سریال «بهتره به سال زنگ بزنی»،به معنای اسپیناف آن سریال،خوب است که به این بهانه این اصطلاح را بررسی کنیم.
سریال «بریکینگ بد»،با موقعیت های طنز سیاه با لایه های نئووسترن،ملودرام خانوادگی و کنتراست قابل توجه و منظم این سه موتیف در هر قسمت اش،توانست همزمان کانون توجه طرفداران سریال های جنایی،وسترن،ملودارم و حتی تاحدی قهرمانانه شود.
اما در سریال «بریکینگ بد» کمدینی نقش آفرینی قابل توجهی از خود نشان داد که این چشم نواز بودن حرکات او و البته بداهه گویی های طنزش،باعث شد که سازندگان «بریکینگ بد»،به این فکر بیافتند که برپایه کاراکتر او که حقوقدانی است طناز و که بیشتر به داد تبهکاران می آید تا نجات قانون،سریال جدیدی را تحویل مخاطبان دهند.
برپایه همین اتفاق بود که ترکیب واژه اسپیناف بیش از پیش در تیر رس نگاه مخاطبان فیلم ها و سریال ها قرار گرفت.اما این واژه غیر از ساحت سریال و فیلم ها کارکرد تجاری نیز دارد. اسپین آف وقتی اتفاق می افتد که یک شرکت بخشی از کسب و کار خود را واگذار کرده و یک نهاد کاملا مجزا ایجاد می کند و در پی آن به دنبال توسعه حضور موثرتر در بازار رقابت و نهایتا کسب سود تجاری بیشتر است.
به طور مثال ممکن است یک شرکت یکی از زیرمجموعه های تجاری بزرگ خود که پیشرفت کمتری داشته است را (به اصطلاح) اسپین آف کند تا بتواند بر یک محصول یا خدمت با بستر رشد قوی تر تمرکز نماید. اغلب این انتظار نیز وجود دارد که شرکت های اسپین آف شده به عنوان یک نهاد مستقل، ارزش بیشتری نسبت به وقتی که جزیی از یک کسب و کار بزرگتر هستند، داشته باشند.
در حال حاضر اسپین آف در دنیا رواج بسیاری دارد، به گونه ای که بر طبق آمار در آمریکا سالانه حدود ۵۰ مورد اسپین آف شکل می گیرد. از میان شرکت های صاحب نام دیگر نیز می توان به سامسونگ به عنوان بزرگترین تولید کننده پانل های فلت در دنیا اشاره کرد که در سال ۲۰۱۲ بخش کم سودتر تولید تلویزیون های ال سی دی را به جهت تمرکز بیشتر بر تولید نسل جدید باریک تر و شفاف تر تلویزیون، اسپین آف نمود.
به صورت خلاصه می توان گفت یک شرکت با توزیع بخشی از منافع مالکیتی خود در یک واحد کسب و کار تحت عنوان تقسیم سود سهام بین سهامداران موجودش، اسپین آف می کند و سرمایه گذار می تواند مثلا سهام ۱۰۰۰ ریالی شرکت مادر را با سهام ۱۱۰۰ ریالی شرکت اسپین آف جابجا نماید. لازم است به این نکته توجه نمود که در بسیاری مواقع، مدیریت شرکت جدید، از مدیران شرکت مادر انتخاب می‌شود و اغلب، شرکت جدید دارای فرصت‌هایی نظیر پشتیبانی شرکت مادر نیز می‌شود؛ البته این به معنی تاثیر شرکت جدید از نام و نشان و تاریخچه شرکت مادر نیست. از طرف دیگر ایجاد شرکت جدید می‌تواند سبب شود برخی ایده‌ها و نظریات که در محیط قدیمی فراموش شده‌اند، در محیط جدید جان دوباره گرفته و رشد کنند. در سال های اخیر از اسپین آف در کشور ما با عنوان شرکت های زایشی یاد شده است که می توان وجه تسمیه آن را ایجاد یک شرکت کوچک از بطن یک شرکت به نسبت بزرگ و قدرتمند دانست.
اما آنچه در ساحت هر سینما و مخصوصا در فرایند سریال سازی باید به آن بسیار توجه کرد این است که اسپین آف،اگرچه می تواند در برگیرنده نوعی اقتباس باشد اما به هیچ وجه به معنای اقتباس نیست.
مثلا در سریال بریکینگ بد،آنچه به عنوان اسپیناف از این سریال مشهور درحال ساخت،یاد می شود،سریال زیبای «بهتره به سال زنگ بزنی» است.
در واقع به بهانه تمرکز بر زندگی یکی از کاراکتر های بریکینگ بد،با نام «سال»،که حقوقدانی است بزهکار،اتفاقات پیشین همان کاراکترهای به وجود آورنده سریال «بریکینگ بد» روایت می شود.
این مجموعه در شهر البوکرکی در ایالت نیومکزیکوی آمریکا ساخته و تهیه شده است. افسارگسیختن داستان والتر وایت (بریان کرانستون) معلم شیمی زحمتکش یک دبیرستان است که در ابتدای داستان متوجه می‌شود، دارای سرطان ریه است. او پیش از فرارسیدن مرگش، برای تأمین مالی خانواده‌اش به همراه دانش‌آموز پیشین خود، جسی پینکمن (آرون پاول) شروع به تولید و پخش مت‌آمفتامین (شیشه) می‌کند.
ساخت سریال «بریکینگ بد»،5 سال طول کشیده است اما قسمت های ابتدایی سریال شاید برخی از تماشاگران حرفه ای سریال را به اشتباه بیاندازد زیرا تمامی تصاویر با دوربین روی دست فیلمبرداری شده است و این قضیه شاید تماشاگر را درا نتخاب این سریال جذاب،به اشتباه بیاندازد.
در واقع این سریال در ۲۰ ژانویه ۲۰۰۸، آغاز و در ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۳ قسمت آخر آن از طریق شبکه کابلی ای‌ام‌سی در آمریکا و کانادا پخش شد.
این مجموعه توانسته شانزده جایزه امی را به دست بیاورد.مضاف بر این در سال ۲۰۱۳، نام این سریال در رکوردهای جهانی گینس به عنوان «تحسین برانگیزترین سریال تلویزیونی تاریخ» ثبت شده است.

سازنده «بریکینگ بد»، وینس گیلیگان است که سال‌ها نویسنده مجموعه پرونده‌های اکس پخش شده از شبکه فاکس بود.گیلیگن درصدد بود مجموعه‌ای بسازد که شخصیت اصلی آن از فردی خوب به نقشی منفی تبدیل شود اما این خواسته در اسپین آف شکل دیگری به خود می گیرد زیرا در این سریال،کاراکتر حقوقدان،از کودکی با دستبرد به صندوق پول فروشگاه پدرش،زندگی خود را بین گرگ یا گوسفند بودن را انتخاب می کند.
اگرچه کرانستون در زمان فصل چهارم گفت که: «به نظر من والت(معلم شیمی سریال بریکینگ بد) این را فهمیده که بهتر است گرگ باشد تا گوسفند.»اما آنچه دگردیسی از خیر به شر والتر وایت را از دگردیسی سال گودمن حقوقدان، جدا می کند این است که والتر وایت،با انگیزه حمایت از خانواده و اعتراض به نگاه های ترحم آمیز آشنایانی که اتفاقا برخی کاسبکارانه بنیاد خیریه تاسیس کرده اند،گرگ بودن را انتخاب کرده است.شاید این مقایسه درستی نباشد،اما اگر اتفاقا دو سریال بریکینگ بد و«خانه ورق یا خانه پوشالی» با شرکت «کویسن اسپیسی» را با یکدیگر مقایسه کنید متوجه شباهت های عجیبی در خاستگاه رفتاری «والت» و «فرانک آندر وود» می شویم.در واقع اگرچه «والت» به عنوان یک شهروند به بهانه دفاع از خانواده اش،متوسل به ریاکاری،قساوت قلب،قتل و فریبکاری می شود،«آندر وود» نیز به بهانه دفاع از ملت امریکا و چه بسا در راستای سیاست خارجی،به عنوان یکی از کشورهای پرقدرت دنیا،برای مصلحت بشری،متوسل به قتل،ریاکاری وسیاست بازی می شود.
هر دو کاراکتر،در هر دو سریال،به موقع خود،(البته «والت» کمتر)،مجبور هستند برای فریبکاری،نقاب مردمی به چهره خود بزنند.در سکانسی که «والت» در مدرسه به خاطر انفجار هواپیمای مسافربری به والدین و کودکان تسلی می دهد،در واقع ما با یک سیاستمدار مواجه می شویم.هردو سیاستمدار در هر دو سریال،در واقع برای رسیدن به مقاصد جاه طلبانه خود از این گزینه استفاده می کنند که «هدف،وسیله را توجیه می کند» .جمله ای مشهور که برگرفته از کتاب «شاهزاده» نیکولو دی برناردو دِ ماکیاولی فیلسوف سیاسی، شاعر، آهنگساز و نمایشنامه‌نویس است.
علاوه بر این،از لحاظ ساختاری نیز فست موشن های تیتراژ هر دو فیلم برای نشان دادن گذر زمان قابل مقایسه است و تنظیم زمانی هر اپیزود در هر دو سریال ،برای ایجاد کنتراست زندگی خانوادگی و ارتباط بین رفتار خانوادگی و اجتماعی هر دو کاراکتر،قابل تامل است.
جالب اینجاست که دلیلی اینکه گیلیگن،کارگردان «بریکینگ بد»، برایان کرانستون را برای بازی در نقش «والتر وایت» انتخاب کرد، همکاری «کرانستون» در یک قسمت از فصل ششم مجموعه علمی تخیلی« پرونده‌های اکس» بود. کرانستون در آن قسمت در نقش یک مرد ضد یهودی دارای بیماری ترمینال ظاهر شده بود که نقش اول مجموعه، فاکس مولدر را به گروگان گرفته بود. گیلیگن گفت که این شخصیت باید هم نفرت‌انگیز و هم قابل ترحم باشد که برایان تنها بازیگری بود که می‌توانست این نقش را بازی کند!https://amazonadviser.com/files/2015/12/o-better-call-saul-facebookjpg-444599_1280w.jpg


برچسب‌ها: ترجمه یادداشت
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در یکشنبه دوم مهر ۱۳۹۶ و ساعت 11:39 |

سید فرید قاسمی،پژوهشگر مطبوعات در نشست مستند فرخی یزدی:

کتابخانه های خارجی نسخه های روزنامه طوفان را بهتر نگهداری کرده اند

نشست نقدوبررسی مستند «فرخی یزدی» ساخته هومن ظریف روز چهارشنبه ۸ شهریورماه در سالن نمایش استاد فریدون ناصری خانه هنرمندان برگزار شد.

علی علائی نشست را درباره مستند «فرخی یزدی» آغاز کرد: «این مستند  پرزحمت و موثر  ساخته  هومن ظریف است. این کارگردان مدتی است که باهزینه شخصی و درآمد دشوار حاصل از روزنامه‌نگاری روی این قبیل موضوعات دست گذاشته و مستندهای پرو پیمانی می‌سازند. بارها شاهد بودیم مستندسازان از بار و اهمیت یک اسم تاریخی بزرگ استفاده کرده و کارهای خیلی ضعیفی ارائه می دهند و درحقیقت سوژه را حرام کرده و دست و بال مستندساز بعدی را برای آن سوژه می‌بندند.».

این اتفاق در سال‌های اخیر مکرر افتاده است اما ظریف با  هم چون دو قبلیش درباره  عباس یمینی شریف، حسین گل گلاب خیلی جدی با ماجرا برخورد کرده است. متاسفانه شرایطی وجود ندارد که این مستندها در شرایط بهتری تولید شود. هومن ظریف به عنوان بخش خصوصی دست به این کار زده و امیدوارم علیرغم سختی به کارش ادامه دهد گرچه مستند پیرنیا،باغبان گلهای او به خاطر مشکلات مالی هنوز متوقف است.»

او درباره مستند  فرخی یزدی عنوان کرد: «همان‎طور که می‌دانید ما  سینما را به مستند، داستانی و انیمیشن تقسیم می‌کنیم و مستند صرف نظر از زمان بندی‌اش بخش مهمی از سینما صنعت است. در خیلی از کشورهای دنیا مستندبلند را مناسب نمایش در پرده می‌دانند. از این حیث مستند «فرخی یزدی» که ۱۰۳ دقیقه است جزو مستندهای طولانی حساب می‌شود چون گفتنی زیاد دارد.»

قاسمی: همکاری هومن ظریف و حسین مسرت قوت زیادی به این کار داده است

سیدفرید قاسمی پژوهشگر مطبوعات در ادامه این نشست عنوان کرد: «به هومن ظریف بابت ساخت این کار  ارزنده تبریک می‌گویم. بیشتر مستندسازان ما زحمتکشان مظلومی هستند که در انجام کارشان بخش پژوهشی مفصلی دارند. چون پایه مستند پژوهش است و بعد از آن تصویربرداری و نمایش است.در پژوهش و تصویربرداری مستند پرسشگر است و در مرحله نمایش پاسخگوی توقع تماشاگران متخصص و غیرمتخصص. این توقعات باید با گرفت و گیر پشت صحنه مستند مطابق شود. هرچه اطلاعات ما از آن بیشتر باشد سطح توقع ما پایین‌تر می‌آید.»

«حافظه مطبوعات ایرانی»اظهار داشت: «یک روزنامه نگار با استفاده از حقوق اندک این حرفه و با هزینه شخصی و باعشق به سراغ کسی می‎‌رود که ۵۳ سال زندگی پر تلاطمی داشته و ۷۸ سال پیش کشته شده است. برای یک پژوهش تاریخی مستند سه مرحله وجود دارد و او باید به سراغ بازیگر صحنه، تماشاگر و پژوهشگر برود.»

مولف کتاب پژوهشی «روزنامه حزب خران» در ادامه گفت: «در این مستند بازیگری وجود ندارد و سوژه کشته شده است.پس او در مرحله دوم سراغ تماشاگر می‌آید که نماینده‌ای از آن دوران تقریبا وجود ندارد. در این مستند بازیگر و تماشاگر مفقود است و فیلم‌ساز باید سراغ  پژوهشگر بیاید. اطلاعات پژوهشگر مبتنی بر روزنامه، مجله، عکس، سندو… است. آگاهی از پشت صحنه پژوهش توقع ما را از کار پایین‌تر می‌آورد. چرا که مراکز اسنادی ما در بسیاری از موارد تهی از مدرک هستند پژوهشگر باید با حدس و گمان برخی مسائل را بگوید.  هرچه از کمبودها و نبودها آگاه‌تر باشیم سطح توقع ما واقع‌گرایانه‌تر شده و متوجه کار کارستان مستندساز می‌شویم. این نقیصه ها جبرکار است نه اختیار مستندساز.ما هر سال با نویافته ایی از روزنامه هایدوران قاجاریه مواجه می شویم،همین هفته پیش روزنامه ای از آن عصر در شرق تهران دیدم که هیچگاه اسمی از آن در پژوهش ها نیامده است.»

قاسمی،نویسنده «خاطرات روزنامه نگاران زندانی»، درباره «فرخی یزدی» عنوان کرد: «این مستند از یک تلاش و سعی وافری برخوردار بود و همکاری هومن ظریف و حسین مسرت قوت زیادی به این کار داده است. من به یاد دارم مسرت برای تدوین  فرخی دو-سه دهه به دنبال نسخه‌های کمیاب نشریه‌هایی بود که مرحوم فرخی در آن کار کرده است. ظریف به تنهایی بار مالی و هنری مستند را به دوش گرفته و با حقوق روزنامه نگارانه، کار نهادهای متولی را انجام داده است. »

این پژوهشگر مطبوعات و نویسنده کتاب «تاریخ شفاهی مطبوعات ایران»، درباره تاریخ نشریات افزود: «ممیزی مطبوعات همزاد خود مطبوعات است. شما وقتی روزنامه‌ها را با چاپ سنگی خاطرات تطبیق می‌دهید،  متوجه سانسور عمیق در دوره‌های تاریخ مطبوعات می‌شوید. سفیدی هم  در جراید ما پیشینه دارد و اولین روزنامه ایران یک سطح چاپی داشت و پشت آن سفید بود. دلیل‌اش این است که روزنامه در کانون‌های ارتباطی و معبرهای پر رفت و آمد دیوارکوب می‌شد. سفیدهای گوناگون هم دلایل خاصی مثل کمبود مطلب، خودسانسوری، دستبرد سانسورچی و… دارد.»

نویسنده کتاب منتشر نشده « فهرستگان مطبوعات ایران»، ادامه داد: «زمانی که همه نشریات را داشته باشیم باید درباره سفیدی در جراید نظر قطعی بدهیم. من بنا به علاقه شخصی ۱۵۰ سال فارسی نویسی مطبوعات در جهان را کار می‌کردم و متوجه شدم در این مدت ۲۱۰ عنوان نشریه فارسی در خارج از ایران منتشر شده است. بعد از فهرست نگاری، این ۲۱۰ عنوان را با ۳۰ کتابخانه تطبیق دادم و متوجه شدم ۱۳۴ عنوان نه اصل‌اش وجود دارد و نه حتی عکسش. ۷۶ عنوان باقی مانده نیز بعضا از ۷ سال انتشار یک روزنامه تنها یک نسخه موجود است.»

قاسمی درباره نشریه طوفان فرخی یزدی توضیح داد: «پیش از «توفان» حدود ۱۰۰۰ عنوان نشریه فارسی  از ۸۵ سال قبلش در ایران منتشر شده است. در این مدت زمانی این نشریات سفیدی‌های گوناگون داشته است. توفان از نشریه‌های خوش اقبال است و نه بدعاقبت، چون من این نشریه در کتابخانه‌های داخلی و خارجی دیده‌ام.در 14 کتابخانه داخلی و 3 کتابخانه خارجی،روزنامه طوفان موجود است. البته شماره‌های توفان در کتابخانه‌های خارجی بهتر نگه داشته شده چون در آن‌جا بیمارستان روزنامه و کتاب وجود دارد. فرخی در عرضه ستون سفید ذوقی به خرج داده و در یک ستون نوشته وزارت داخله خبر به توفان نمی دهد از قرار معلوم در سرتاسر مملکت خبری نیست. این کار یک حادثه نبود بلکه یک فرآیند است».

او درباره گروه هنروتجربه عنوان کرد: «من سخنگوی هنروتجربه نیستم اما مسائل فرهنگی روز را دنبال می‌کنم. همه باید به هنروتجربه کمک کنند تا این نهال یک درخت تناور شود. این جریان برکت خیز بوده است. گاهی می‌شنوم که عده‌ای گریبان هنروتجربه را می‌گیرند و لی سبب‌اش را نمی‌دانم.اینکه نشریه داخلی هنرو تجربه اکنون روی پیشخوان دکه های روزنامه های فروشی است و این نشان می دهد هنرو تجربه در حال استفاده از فرصت هاست.»

در ادامه این نشست هومن ظریف درباره استفاده فرخی یزدی از ستون سفید بیان کرد: «برای اولین بار ستون سفید در جنگ جهانی اول در استرالیا کار شده توسط بانویی ضد جنگ استفاده شده است،البته بعضی وقت‌ها حتی جنبه تبلیغاتی داشته است. اما فرخی در سال 1300 خورشیدی برای  اعتراض و طنز از آن استفاده کرده است.»

او با اشاره غفلت درگاه های سفارش دهنده و متولی درعرصه  مستندسازی گفت: «مستندسازی در کشور ما سفارشی است اما این مستند هم سفارش دل بود. ما غفلت فرهنگی داریم و امروز من داغدار توقف مستند پیرنیا،باغبان گلها هستم.متوجه شدم که خانواده استاد قنبری مهر،آغازگر مستند پژوهشی «ساز ومهر» بوده اند و سال آخر مرکز گسترش برای نمایش آن قرارداد با خانواده ایشان می بندند! کاش برای چهره های فرهنگی چون دهخدا، دبیرسیاقی اتاق فکری داشتیم و برای نسل های بعد فیلم های مستندی را تولید می‌کردیم.»

این کارگردان درباره تصاویر این فیلم بیان کرد: «من در پیش تولید با فرید قاسمی، علی دهباشی و نصرالله حدادی تماس گرفتم که نتواستم در فیلم در خدمت سید فرید قاسمی و نصرالله حدادی باشم اما خوشبختانه دهباشی،در فیلم حضور داشت و اگر علی دهباشی نبود فیلم اولم را هم نمی‌توانستم بسازم اما در بخش آرشیوی مدیون حسین مسرت هستم و همچنین اسماعیل جعفری که  بافت تصاویر را یکسان کرد و طیف کرم و قهوه ای کم رنگ  را که مورد نظر ما بود توانستیم در فیلم داشته باشیم.»

 


برچسب‌ها: گزارش
+ نوشته شده توسط هومن ظريف در جمعه دهم شهریور ۱۳۹۶ و ساعت 15:34 |